۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

نمونه ای ازسخنرانی تحریک آمیز خمینی و زمینه سازی برای جنگ با عراق



به سخنان خمینی گوش کنید تا متوجه شوید خودش عامل اصلی هشت سال جنگ خانمانسوز که در کشورمان بود. آخوندهای فاشیسم تاریخ را جلوی چشمان خودمان تحریف میکنند.

۱۳۹۲ خرداد ۴, شنبه

جناب همنشین بهار ما پروردگان دمکراسی به شیوه غلط هستیم!



جناب همنشین بهار، شما شاید مرا اکنون نشناسید، اما من شما را خوب شناختم، در واقع شما را بعد از انتشار کتاب « نه زیستن و نه مرگ » ایرج مصداقی یافتم. از همان زمان با پیدایش ایرج مصداقی پوست افکارتان را آرام آرام باز کردید. مقاله هایی را که قبل از 17 ژوئن 2003 مینوشتید رنگ و لعاب دیگری داشتند، احترام خاصی برای مجاهدین قائل بودید، نه بوی دشمنی میدادند و نه کینه، معمولا بعضی ازموضوعات مقالات شما با دیگران فرق داشتند. از« والیتن و یا بیخیال سیاست، عشق را عشق است » می نوشتید. در کنارش اگر کسی به مجاهدین سیخی هم میزد، جوابش را هم میدادید. اما نم نمک، رنگ صداقتان برگشت و قبل از اینکه کاملا برگردد، نق میزدید. در این زمان مجاهدین بطور موقت از گرداب 17 ژوئن 2003 خلاصی پیدا کرده بودند. انگار « همنشین های شما » نمیخواستند باور کنند که چرا از هم نپاشیدند؟ مأیوس شده بودند. برای همین شمشیر آخته انتقاد، هر چه تیزتر بر تن مجاهدین فرو میکردند، همه از مجاهدین انتظارات بیش از اندازه دارند و توقع میکنند که آنها در مبارزه با اژادهای هفت سر نمیبایست کوچکترین اشتباهی مرتکب میشدند! راستی شما، ایرج مصداقی ، وفا یغمایی و و و و... وقتی به این نتیجه رسیده بودید اگر روزگاری در رکاب مجاهدین با دشمنان ایران مبارزه کرده اید اشتباه بوده است، پس از آن برای مبارزه با رژیم چه راه درستی را د ر پیش گرفتید؟ حقیقتا آیا پناسیل این را داشتید که هزار نفر را زیر یک سقف گرد آوری کنید؟ آن هم فقط برای اینکه بتوانید رژیم را یک قدم از مواضع زورگوئی اش پس بزنید، سرنگونی پیشکشتان! اگر چه حسودان دائما چرتکه میاندازند و اجتماعات ویلپنت را خارجی تبار میخوانند. و وای بر ما که دشمن ایران جمهوری اسلامی است و خارجی ها بیشتر از خودمان برایش دل میسوزانند. وقتی شما رهبری مجاهدین و خطوطش را قبول ندارید، هزارماشاالله با این همه معلومات و اطلاعاتی که دارید، اما برای فروش کتاب های ایرج مصداقی، از کسانی مدد گرفته اید که اجتماعاتشان را از اتباع خارجی میدانستید؟ و من حقیقتا نمیدانم اسم اینگونه اپورتونیستی را چه بگذارم؟ من اولین باری که شما را دیدم، در آمریکا بود. مشغول فروختن کتابهای نه زیستن و نه مرگ بودید. با شما سلام و علیک کردم، کمی که گپ زدیم، در خلال صحبت های مان به چیزهایی که میگفتید حدس زدم که باید خودتان باشید. از شما سئوال کردم که: شما همنشین بهار نیستید؟ گفتید بله خودمم. روز بعد شما را در مقرر بچه ها در واشنگتن دیدم، باز بیشتر با هم حرف زدیم. به شما گفتم که من از علاقمندان مقالات شما هستم، شما اظهار خوشوقتی کردید. بعد از آن شما را چندین بار در تجمعات مجاهدین دیدم و باز میدیدم که همچنان مشغول فروختن کتاب های ایرج مصداقی هستید. علی رغم اینکه در سایت دیدگاه، مقاله گله آمیزی نوشته بودید "چرا تلویزیون پاسارگارد ایرج مصداقی را برای مصاحبه دعوت کرده است اما سیمای آزادی نه؟ " اما این گونه برخوردهای دوگانه شما برایم مانند یک سئوال در ذهن من میچرخید، اگر واقعا از مجاهدین آنقدر گله دارید، پس چرا در تظاهرات مجاهدین می آئید و کتاب های ایرج مصداقی را به کسانی میفروشید که سازمانشان را به باد انتقاد میگیرید بی آنکه حتی کوچکترین ناراحتی از جانب آنها احساس کرده باشید؟ مگر دمکراسی شاخ و دم دارد؟ اما توقعات بیجای شما و یاران شما از مجاهدین فرادمکراسی میطلبد که فکر نکنم حتی در اروپا چنین دمکراسی هم وجود داشته باشد. و اما، آخرین دیدار من با شما، درست بعد از مقاله انتقاد آمیزی بود که شما در باره خانم مریم رجوی در سایت دیدگاه منتشر کرده بودید که " چرا خانم مریم رجوی به کارگران عراقی شهر اشرف که با آتش خمپاره رژیم کشته شده اند، شهید میگویند؟ " اتقافا باز شما را بطور تصادفی و اینبار قبل از ورودی سالن ویلپنت دیدم، و برای دوستی در باره مقاله گله آمیزتان گفته بودم، شما را به او نشان دادم، گفتم ایشان آقای همنشین بهار هستند. دوست من گفت: میخوای سئوال کنم که چرا در باره خانم رجوی چنین نوشته است، و آن دوستم گله مرا به شما گفت. شما در جواب دوست من گفتید « من همینجوری مینویسم، منظوری ندارم، اگر چیزی مینویسم از روی دلسوزی ام هست؛ من مجاهدین را دوست دارم، برای همین اینجا هستم. » اما شما دروغ میگوئید، شما می آمدید تا از فرصت طلایی بزرگترین تجمع ایرانیان در خارج از کشور نهایت استفاده را ببرید و بتوانید علی رغم انتقادات شدیدی که به آنها داشتید کتاب های ایرج مصداقی را به کسانی بفروشید که در باطن رهبران آنها را قبول هم نداشتید. اما هیچ وقت صداقت نداشتید برای یک بار هم شده بنویسید که « دمشان گرم علی رغم نیشدرهایی که به رهبران مجاهدین میزنم، و نیک هم میدانم که هیچ مقاله ای از دید تیزبین مجاهدین مخصوصا رهبرانشان ناخوانده نمی ماند، اما بی آنکه کوچکترین بی احترامی از جانب آنها، حتی هواداران ساده سازمان مجاهدین دیده باشم، بی دغدغه مشغول فروش کتابی باشم که نویسنده آن رسما آمار کشته شدگان سال شصت هفت که توسط سازمان مجاهدین ارائه شده بود، همیشه سعی کرده است با تمام قوایش زیر سئوال ببرد. » شما در در جواب خانم زری اصفهانی که برای شما نوشته بوده است که چرا مقاله ای که توسط شخصی بنام مازیار ایزدپناه را که به او اهانت کرده است در سایت پژواک ایران منتشر کرده اید؟ و شما ظاهرا در جوابش گفته بودید: دمکراسی است دیگه، هر کس هر جور که بخواهد میتواند بنویسد. شما حتی مقاله آقای رضا اولیاء را برنتابیدید که به گفته خودتان تازه او دیدگاه چپ دارد. با این انتقادات شدیدی که همیشه شما از رهبران مجاهدین دارید، حقیقتا اگر میتوانستید یک میتینگ هزار نفری برگزار کنید آیا اجازه میدادید که آقای رضا اولیاء نقاشی هایش را در آنجا بفروش برساند؟ برای همین معتقدم؛ هر وقت خواستید با چماق دمکراسی بر سر کسی فرود آورید؛ انتظار داشته باشید که یک تلنگری هم نوش جان کنید. علیرضا تبریزی سوئد

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...