۱۳۹۳ دی ۱۶, سه‌شنبه

نامه ای به ایرج مصداقی قبل از دگردیسی کامل او!


توضیحات:

 نگارنده، نامه ذیل را در 22 دسامبر 2010 به ایرج مصداقی پس از انتشار مقاله ای به قلم خودش تحت عنوان " یادی از آیت الله منتظری و نکاتی چند در ارتباط با میزگرد سیاسی 30 آذر 88 سیمای آزادی" ارسال نمودم. بی آنکه از او جوابی دریافت کرده باشم، پاسخ ایشان به بنده تاکنون همچنان در هاله ای از سکوت مانده است. مضمون مقاله تکرار ادعای چرند وبی اساس او در تخیف دادن به جنایت رژیم با تقلیل آمار و ارقام  کشتار 67 به بهانه واهی « نشان دادن حقایق برای نسل آینده » است. و بدین وسیله سعی مینمود آمار داده شده توسط مجاهدین را که مبتنی بر سی هزار اعدامی در سال شصت هفت است را زیر سئوال ببرد. او بی آنکه بواسطه ملاحظات سیاسی از جانب مجاهدین مورد مواخذه قرار بگیرد همیشه بدون هیچ ملاحظه ای در تمام میتینگ های مجاهدین بساط فروش کتابش را پهن می نمود. ایشان بعد از گزارش 92 و 93 کذایی اش با گذشت زمان دوره دگردیسی کاملش را از تواب به نواب، ( منظور وکیل وصی وزارت اطلاعات شدن ) طی نمود. او هر چه قبل از تهیه گزارشهایش در لفافه و با صورتک انتقاد مینوشت، بعد از آن، در کمال وقاحت شمشیرش را از رو بست، ایرج چیزهایی را که قبلا جویده جویده میگفت، اینبارخیلی بیشرمانه با زبان برهنه برای از هم پاشیدگی سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت نوشت.
ای مگس عرصه سیمرغ جولانگاه تو نیست      عرض خود میبری زحمت ما میداری

 باری از روی ناچاری پس از افاضات اخیر ایشان با عنوان" دست خط های ارائه شده از سوی مجاهدین خلق به ایرج مصداقی"  این نامه را جهت تنویر افکار عمومی نشرمیدهم. لازم به یادآوری است به هنگام نوشتن آن به گونه ای نوشتم تا رعایت هرگونه ادب را کرده باشم  که مبادا به ترنج قبای ایشان بربخورد، خیلی نرم و لطیف از ایشان انتقاد کردم تا مرا متهم به هوادار دگم مجاهدین نکند. اما ظاهرا با مسخ کامل او و ذوب شدن در ولایت فقیه، او از تواضعات سیاسی مجاهدین عصبانی تر میشود و به آنها بیشترچنگ و دندان نشان میدهد. ایشان اگرمجاهدین سکوت اختیار کنند، بیشتر به جلو فرار میکند، وچنانچه جوابی هم به او بدهند، فریاد آی دزد آی دزد سر میدهد.


اینک متن نامه ـ تاریخ نگارش 22 دسامبر 2010

سلام آقای ایرج مصداقی
بی آنکه خواسته باشم حساسیتی نسبت مواضع شما داشته باشم و بی آنکه خواسته باشم که آمار و ارقام سازمان مجاهدین خلق را تائید یا تکذیب کنم، نکاتی وجود دارد که کمی برایم نا مفهوم است. باور کنید که یک سر سوزن از مواضع تعصب بعنوان یک هوادار خیلی خیلی ساده مجاهدین، وارد این مبحث نمی شوم.

اصلا می خواهم تصورکنم من امروز بدنیا آمده ام و سی سال گذشته است، یعنی رژیم جمهوری جنایت و ولایت شصت و دو سال است که همچنان بدون کوچکترین تغییری بر سر کار است، با این تفاوت که سی سال است که مجاهدین با یک یورش وحشیانه تر از 6 و 7 مرداد سال 88 تماما قتل و عام شده اند. من هم به صرف اینکه پدر و مادرم هوادارسازمان مجاهدین بوده اند به باریکی یک مو، کمی به این جریان وصلم، همه چیز از بین رفته است، همه از بین رفته اند، اما کنجکاوم که بدانم چی بود و چی شد؟ بنابر این بعنوان یک انسان از نسل آینده، که شما بر آن خیلی پافشاری می کنید، حق خودم می دانم که بدانم حقیقتا چه بر سر مجاهدین که پدر و مادرم هوادار آنها بوده اند آمده است؟ طبیعی است که می بایست من به صرف اینکه پدر و مادرم هواداراین جریان بوده اند پیگیر این مسئله باشم، مسلما اگر آنها سلطنت طلب بودند، برای من چه اهمیتی میتوانست داشته باشد که بر سر مجاهدین و بخصوص اشرف آمده است؟ یعنی در آینده نیز باز کسانیکه دنبال حقایق کشتارهای رژیم هستند، کسانی می باشند که به نوعی سر نخ کشتارها به آنها وصل است از هر گروه و هر مسلکی که باشند.


شصت دو سال رژیم جنایتکار آخوندی رأس کار است، برای خودش امپریالیستی شده است، با نیروهای
 انتحاریش از همه نسق میگیرد، طوری که حتی در سوئد هم دسترسی به اسناد و مدارک جنایات در مورد کشتار شهر اشرف با ترس ولرز دست به دست می گردد، کتابهای خاطرات زندان " نه زیستن و نه مرگ" کمی راحتر بدست می آید، هنوز در کتابخانه ها وجود دارند تا بعنوان تنها سند قتل و عام زندانیان سیاسی سال شصت و هفت قابل دسترسی باشند. حتی " سپو "  پلیس امنیت سوئد هم خیلی تمایل ندارد که کسی در مورد کشتار اشرف پیله کند، ( اگر یوتوب نبود، به تصور شما و امثال شما احتمالا حمله به شهر اشرف قصه و تخیلات مجاهدین محسوب می شد.احتمالا باز مجاهدین در مورد حملات به اشرف غلو کرده اند.) اما این بار بعد از قتل و عام قطعی اشرف، رژیم هر سند و مدرکی را که در یوتوب بوده است به برکت نفت که دیگر دارد ته اش در می آید، از بین برده است، و این حوادث فقط بصورت قصه و افسانه سینه به سینه گشته است. اما هنوز کتاب " نه زیستن و نه مرگ" موجود است، با کمی رودروایسی می شود تهیه اش کرد! تاریخ رو زیر رو میکنی؛ می بینی که ایرج مصداقی دائما بدنبال حقیقتی است که، « من، نسل آینده »  سی سال بعد از گذشت قتل و عام اشرف و پنجاه و دو سال از قتل و عام سال شصت وهفت، می بایست پی ببرم که رژیم آنقدرها هم نکشته که مجاهدین می گفته اند! گذشت شصت و دو سال از عمر منحوس رژیم جنایت و ولایت، به من می گوید، اگر سال 88، سال مبایل و یوتوب نبود، چنان حمام خونی راه می انداخت که سالهای شصت وهفت به گرد پایش هم نمی رسید بی آنکه بخواهم بدانم آمار قتل عامش سه تا چهار هزار بوده یا که سی هزار نفر، رژیمی که در روز روشن، قتل " ندا آقا سلطان " را به انگلیس و اسرائیل و منافق و غیره و ذالک منسوب می کند، آن هم در سال هشتاد و هشت، چرا نتواند و یا نخواهد سی هزار نفررا در سال شصت و هفت اعدام کند؟ از مسائل کمی اش که بگذریم، عمل کیفی اش از نظر من نسل آینده، همان نتیجه ای را خواهد داد که عقل سلیم به من حکم می کند، رژیمی که بتواند سه تا چهار هزار نفر را (به قول شما)  در عرض چند روز به صرف سیاسی بودن اعدام کند، همان رژیم  آنقدر سبعیت دارد که می تواند صدها هزار نفر دیگر را هم را نابود کند، بی آنکه کک وحشیگریشان هم بگزد. بنابراین قبل از اینکه آمار کشتار توسط رژیم در من برجسته شود بیشتر ابعاد جنایاتش برجسته میشود و در من تنفر ایجاد می کند. حکم و اجرای سنگسار یک زن و یا یک مرد همانقدر در من ایجاد انزجار می کند که صدها هزار نفر را به جوخه اعدام  فرستاد. کراهت عملش است که بیشتر من را به عنوان یک انسان مسئول می کند که حتی مقابل قتل شهلا جاهد هم موضع گیری کنم نه اینکه به این بیندیشم، « خب شهلا یک نفر است، هزار نفر نیست تا انگیزه موضع گیری در من برانگیخته شود! »  وانگهی به نظر من در مقام قیاس با ابعاد جنایات رژیم، آمار و ارقام نا چیزی هم ارائه داده ایم، چون رژیم با کشتن « سه ـ چهار هزار »  نفر بطور فیزیکی، روح هزاران هزار نفر را نیز به کشتن داده است که ما بدان کمتر توجه می کنیم. فراموش نکنیم رژیم بشریت را به مسلخ برد، حقوق شهروندی میلیونها نفر را به مسلخ برد، جرأت اعتراض را به مسلخ برد، « سه و چهار هزار » نفر را به جوخه اعدام سپرد؛ نسق میلیونها نفر را گرفت، مسخ بزرگ سیاسی را پایه گذاری کرد، همه را نسبت به هم بدبین کرد، شهامت مبارزه را از همه ما گرفت، چند دستگی و  بلاخره پراکندگی اجتماعی و سیاسی را رواج داد. بنابراین خواهش می کنم بیش از این به  بحث « آمار و ارقام سال شصت و هفت » دامن نزنید، چونکه رژیم چیزی را از من گرفته که سالهای سال برای بدست آوردنش باید سگ دو بزنم، که تازه برسم  سر جای اولم. فرض کنید که یک نفر از اعضای خانواده ام در سال شصت وهفت اعدام شده باشد، چند نفر می توانند جای عزیز بی گناهی که بدون هیچ ارتکاب جرمی به جوخه اعدام سپرده شد، برای من را پر کند؟ اینگونه مباحث احساسی فقط نمک به روح و جسم ما می پاشد، با ارائه آمار کم از کشته شده گان، هیچ از بار گناهان رژیم نمی کاهد، رژیم، رژیم است. چه جان یک نفر را بگیرد چه هزاران نفر. همانطور که در پیشتر گفتم ـ همان اندازه سنگسار یک نفر در من ایجاد تنفر می کند که رژیم جان هزاران نفر را بگیرد، عمل شنیع، شنیع است، کوچک و بزرگ ندارد. یادمان باشد تا قبل از آمدن نوار فیلم سنگسار توسط مجاهدین به خارج از کشور، شاید خیلی ها تصور می کردند که « سنگسار » فقط یک داستان تخیلی است، یا اگر هم بوده است فقط در گذشته های دور بوده است، اما دیدیم که وقتی نوارش به بیرون آمد حال همه، حتی کسانیکه نسبت به مسائل ایران بی تفاوت بودند، از دیدن صحنه های دلخراش سنگسار دگرگون شد. خود من تا چند روز خواب  و خوراک نداشتم.

 من حداقل انتظاری که از شما داشتم، بعد از حمله به اشرف، در مورد مواضع خودتان کمی تجدید و نظر کنید، چون هفتاد و دو روز اعتصاب تر و خشک، استقامت 36 نفر گروگان گرفته شده توسط مزدوران عراقی و رژیمی، همه جملگی اگر در سال شصت وهفت اتفاق می افتد، بیشتر رویایی میماند تا واقعی، بنابراین قتل و عام سی هزار نفر توسط جنایتکارانی همچون " لاجوردی ها" با آن ایدوئولوژی کذایی اشان، می تواند مانند سر کشیدن یک لیوان آب باشد. من اصلا تعجب نمی کردم که حتی اگر می گفتند در سال شصت وهفت صدهزار نفر را بجای سی هزار نفراعدام کرده اند، چون از کوزه همان برون تراود که در اوست. این رژیم آمده است تا بماند، بنابراین سر کشتار یکی و دو تا ، سه ـ چهار هزار نفر، سی هزار نفر و یا نصف ایران و حتی جهان با کسی تعارف ندارد، که ما بخواهیم با تخفیف در کشتارش، او را خجالت زده و شرمسار کنیم تا کمی از سبعانیتش بکاهد. خجالت که نمی کشند هیچ، تازه جری تر هم می شوند. امیدوارم که این نوشته را اصلا شخصی تلقی نکنید. یک بار با  انتشار کتابتان خواسته بودید که " نظرتان " در مورد  آمار و ارقام برجسته شود، هدفتان هم این بود که آیندگان بر " ما " خرده نگیرند: که چنانچه اگر آمار  و ارقام درست در مورد قتل و عام ارائه ندهیم، آنوقت آیندگاه "ما" را هرگز نخواهند بخشید. اما شما باز، قبل از اینکه منتظر قضاوت آیندگان باشید. دو باره نیش سوزن انتقاداتان را متوجه مجاهدین کرده اید. من  فرضا اگر هوادار مجاهدین نباشم و از آن طرف هیچ خصومتی هم با آنها نداشته باشم، یعنی یک شخص خنثایی باشم و بخواهم قضایای کشتار سال شصت و هفت را، قبل از اینکه به آینده موکول شود، در همین مقطع بررسی کنم و اگر آمار و ارقام شما را بخواهم با آمار و ارقام مجاهدین اکنون قیاس کنم، بدون هیچگونه تعصبی و آنچه که عقل به من حکم می کند، بدون اغراق می توانم آمار ارائه شده توسط مجاهدین را بیشتر بپذیرم تا توسط شما. فقط به یک دلیل، مجاهدین طبعا به مراتب با توجه به طول و عرض نفرات و تشکلشان بهتر می توانند آمار موثق تری را ارائه دهند تا شما به تنهایی، مخصوصا وقتی که شما دستتان در موقع انتشار کتابتان از تماس با خانواده های اعدام شدگان و یا منابعی که  شما بتوانید به آن مراجعه کنید، کوتاه بوده است. داشتن حافظ خوب به تنهایی برای نشان دادن آمار کشته شدگان سال شصت و هفت کفایت نمیکند.  بنابراین ارائه آمار توسط مجاهدین در نزد  خواننده یا یابنده حقیقت بیشتر معتبر است، نه به صرف اینکه مجاهدین دشمن درجه یک رژیم است و آنها از رژیم تنفر دارند. شما هم، طبق ادعایتان همان اندازه از رژیم تنفر دارید! اما عقل به من می گوید، به داده های یک سازمان تشکیلاتی بیشتر اعتماد کن تا به حافظه خیلی خیلی بالای یک نفر.

علیرضا تبریزی     

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...