بطور تصادفی به صفحه یکی از دوستان فیس بوکی رفتم، از قضا او را، هم در دنیای مجازی میشناسم و هم واقعی. کنجکاو شدم، دیدم که یک عکس از مبارزین ارتش آزادیبخش سوریه علیه بشار اسد را گذاشته است روی دیوارش. طرف روی یک وانت نشسته و رویش تیرباری نصب کرده است، احتمالا در حال شلیک کردن به نیروهای بشار اسد است. آنچه که باعث تعجبم شد مطلبی بود که زیر آن عکس نوشته بود " مردم ما بجای مبارزه مسلحانه، در صف گوشت و نان و روغن ایستاده اند......." یادم آمد آن وقتها که بازار اصلاحات حسابی داغ بود، ایشان مخالف مشی مبارزه مسلحانه بودند. آن زمان سراب اصلاحات خاتمی لبان تناس بسته آنهایی را که میخواستند برای رسیدن به چشمه آزادی میانبر بزنند تا بدون پرداختن کوچکترین هزینه ای لبی تر کنند، چشمانشان را کور کرده بود. آنها ضمن اینکه مخالف شدید مبارزه مسلحانه بودند چوب لای چرخ ارتش آزادیبخش هم میگذاشتند. معتقد بودند فصل جنگهای چریکی در عصر حاضر، دهه نود میلادی به پایان رسیده است. اما آنها پس از گذشت هشت سال و نشان دادن در باغ سبز آزادی و وعده های سرخرمن خاتمی، هنوز تمایل نداشتند و نمی خواستند باور کنند که خاتمی روز هیجده تیر آب پاکی دجالیتش را روی دستشان ریخته است، در کمال وقاحت ضمن اینکه خاک میپاشیدند به چشم مبارزات مسلحانه مجاهدین؛ با موضع گیری خاتمی در کوی دانشگاه می گفتند « انشاالله گربه » است. وقتی دیدند که نیست، بجای پوزش از مردم و مجاهدین باز دنباله روی کردند از گربه بی چشم روی دیگری که در امتداد خط اصلاحات خاتمی، برای نجات « دوران طلایی خمینی » پا به عرصه انتخابات قلابی رژیم گذاشته بود. مردم؛ علی رغم اینکه میدانستند سناریوی انتخابات را از قبل برای احمدی نژاد نوشته اند، اما به بهانه تقلب در انتخابات فرمایشی بهترین فرصت پیش آمده را غنیمت شمردند، به خیابان ها ریختند تا طومار سی و سه ساله حکومت نکبت آخوندی را در هم بپیچند، اما..... اما اپوزیسیون صادراتی رژیم در آمریکا و اروپا بیکار ننشسته بودند، مردم را دعوت به آرامش میکردند، مدعی بودند که بهانه خشنونت طلبی به رژیم ندهیم تا جنبش مان را سرکوب کند. نسخه مبارزه مسالمت آمیز آن هم از فرسنگها راه دور برای مردم ، مردمی که بعد از خرداد سال شصت، هیجده تیر سال هفتاد و هشت، اکنون سومین فرصت طلایی برایشان فراهم گشته بود، تا حق شان را بگیرند. اما دریغ، دریغ از آنهایی که امثال همین دوست فیس بوکی پامنبری گنجی و سازگارا و نبوی ها را کردند. عمدا مانع شعله ور شدن آتش خشم مردم برای رسیدن به حقوق و آزادی اشان شدند. در کمال بهت و ناباوری شاهد بودند، بهار عربی از گرد راه رسید، طومار دیکتاتورهای منطقه یکی پس از دیگری در هم پیچیده شد؛ متعاقبا تمام معادلات دکان و دستگاه اصلاحات قلابی برهم ریخت. اما.... با اینکه به این نتیجه رسیده اند، که در نهایت دیکتاتورها جز زبان زور زبان دیگری را نمی فهمند، معهذا هنوز نمیدانم اگر در علم ریاضیات در فرمول معادلات جای ایکس را با ایگرگ عوض کنیم چه اتفاقی میافتد؟ ساده اینکه اگر ایکس یک طرف معادله مبارزه مسلحانه مجاهدین باشد و ایگرگ، ارتش آزادیبخش سوریه در طرف دیگر، در نهایت نتیجه عمل یکی است، سرنگونی. اما چرا با « آن » مخالفت میکنند ولی با « این » نه؟ جواب، در تمام محاسبات و تحلیل ها میگویند اگر بشار اسد سقوط کند، در نتیجه سقوط رژیم حتمی خواهد بود. بنابراین مخالفین مبارزه مسلحانه مجاهدین، خیلی تمایل دارند، سقوط رژیم را از حساب تنخواه گردان خون ملت سوریه بپردازند.
علیرضا تبریزی