۱۳۹۳ آبان ۱, پنجشنبه

حاصل « جمهوری اسلامی » نه یک « کلمه » کمتر، نه بیشتر!



دوازده بهمن سال 57 مصادف است با ورود خمینی به ایران پس از تبعیدش به عراق و از آنجا به فرانسه، هیچکس نمیدانست او نماینده ابلیس است، دارد میاید تا ایران نیمه آباد را تمام و کمال ویران کند، او دارد میاید تا خاک و خون و چوبه های دار و آتش برافروزد. آمده است تا گورستان « بهشت زهرا » را زیباترین پارک ایران کند. اتفاقا بعد از فرودش به ایران ابتدا به همانجا رفت، نطق تاریخی و مملو از فریبش را درهمانجا ایراد کرد، ایران و جهان را فریفت. منظور از« جهان » دولت های غربی و کشورهای مقتدر اقتصادی نیست، « جهان » مستضعف و ناامید از آینده نامعلوم، آنهائیکه چشم امید به « انقلاب » ایران دوخته بودند. بنابراین دیکتاتورهای صاحب نفت، نگران آینده نامعلومی بودند که عنقریب، ویروس « انقلاب اسلامی » میتوانست به مردم آن کشورها نیز سرایت کند. 

خمینی آمد، سیل جمعیت به استقبالش رفت، این هم یک استقبال از نوع جهان سومی است. مردم ناتوان وقتی اراده و قدرت تصمیم گیری ندارند، همه تخم مرغ امیدشان را توی سبد« یک نفر » میچینند، بعد منتظر میشوند ببینند چه اتفاقی خواهد افتاد. مردم در دو طرف خیابانها از مقصد فرودگاه مهرآباد تا جاده آرامگاه  منطقه ای در ناحیه جنوب تهران که امتدادش به شهر ری ختم میشد، خیلی فشرده کنار هم به انتظار دیدن خمینی ملعون به صف ایستاده بودند. کسی که تا چند لحظه پیش قبل از فرودش در جواب خبرنگاری که از او سئوال کرده بود: 
ـ چه احساسی دارید؟
بدون بروز هیچ احساسی گفته بود:
ـ هیچ.
پاسخ به این سئوال به مثابه جرقه ای بود به خرمن خیس احساسات مردمی که درخیابانها با شوق فراوان به انتظار فرود هواپیمایش اشک می ریختند، اما مردم بعد از آگاه شدن از احساس بی احساس خمینی، گفتند: « انشاالله گربه است! » سعی کردند، آنرا مانند آیه های قرآن تفسیرش کنند، میگفتند: « چه بی ریاست، چه ساده است. چه بی تکبر است. » در صورتیکه خشت اول بنای جمهوری اسلامی، همان یک کلمه بود، « هیچ » بدان هم عمل کرد، بدون هیچ احساسی به ایران و مردم، سوار اسب قدرتش که شد، به تاخت رفت تا به مساحت ایران تا به اندازه زانوان اسب قدرتش، خون بریزد، و ریخت.

وقتی سوار اسب قدرتش شد، مردم ساده چه ساده فریبش را خوردند! خمینی از ابتدا هم میدانست چه نوع حکومتی را میخواهد بنیانگذاری کند، به همین دلیل مخالف « جمهوری دمکراتیک اسلامی » بود. پایش را در یک کفش کرد، سنگ بنای دیکتاتوری را با حذف فقط یک کلمه « دمکراتیک » گذاشت. او خوب میدانست، اگر همان یک « کلمه » را حذف نکند، ملزم به رعایت « دمکراسی » است. نمیتواند حجاب را اجباری کند، نمیتواند حکومت  ولایت فقیه ش را بر پا کند، نمیتواند غیر قانونی کاندیدهای ریاست جمهوری را مستبدانه حذف کند، نمیتواند قوانین قصاص را در ایران برپا کند، نمیتواند مجلس خبرگان تأسیس کند، نمیتواند شورای نگهبان برای حفظ ولایتش بنا کند، نمیتواند به بهانه های واهی روشنفکران و مخالفان سیاسی ا ش را روانه زندانها کند، نمیتواند مانع نشر روزنامه ها شود، نمیتواند و نمیتواند وصدها نمیتواند دیگر..... بستر انقلاب ایران مذهبی بود، با نماز عید فطر از قیطریه شروع شد، مردم ایران مذهبی بودند، عکس خمینی در « ماه » چاپ شد و برایش صلوات میفرستادند، با چنین بستری و زمینه ای بهترین فرصت برای مردم ایران همان بود، حداقل کافی بود با عنوان « جمهوری اسلامی » مخالفت میکردند و یک صدا فریاد میزدند: ما خواهان « جمهوری دمکراتیک اسلامی » هستیم. تا امروز شاهد چنین روزهایی ـ اعدامهای خیابانی، زندان، شکنجه، اعتیاد، فحشا، فروش کلیه، فروش فرزند، داعش و اسیدپاشی نباشیم.

علیرضا تبریزی

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...