۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

فقر فرهنگی و شعور سیاسی

برای اینکه خوب خودمان را بشناسیم، بشناسیم که چقدر با دنیای خارج از خودمان، یعنی خارج از ایران فرق داریم، اصلا لازم نیست دور دنیا را گشت بزنیم تا بفهمیم ما با بقیه فرق داریم. مسلما تفاوت که باید داشته باشیم، منتهی این فرقی که منظورم هست، یک کم با بقیه ملیت ها، تفاوت میکند! ملت عجیبی هستیم، معلوم نیست دلسوزیم یا سنگ دلیم، مهربانیم یا که نامهربانیم، بیگانه پرستیم یا وطن پرست. متحدیم یا متفرق، عاشقیم یا مشعوق، دوستیم یا دشمن، در مجموع هر طرف که باشیم حالت طبیعی نداریم، یا آنقدر مهربان میشویم که از مهربانی زیاد به حالت تهوع می رسیم. یا انقدر بی مهر و بی وفا می شویم که از هم متنفر میشویم. ما ایرانی ها اکثرا چهار تا بیت از حافظ و سعدی و مولانا حفظ کرده ایم، بی آنکه به محتوای همان اشعار پایبند باشیم، سربزنگاه از آن بعنوان صدا خفه کن سود میبریم، یعنی تو دهنی میزنیم، برای اینکه سنگینی بار منطقت را روی کول طرفت بگذاری چهار تا بیت تکراری میخوانی تا به او ثابت کنی « تو چیزی حالیت نیست »؛ جالب اینکه با احساسات بحث منطقی می کنیم. و جالبتر از آن هم همدیگر را خودمحور میخوانیم. با اینکه در منجلاب " احمدی نژاد " غرق هستیم، اما هنوز با غرور غیر قابل وصف با حلوای گرد وخاک گرفته « منشور کوروش کبیر » دهان رویاهایمان را شیرین میکنیم، اما غافلیم که در جهل مرکب غرور کمرنگ شاعران نامی غوطه وریم. واقعیت، در مورد ایران فقط یک چیز است، فقر فرهنگی، فقری که بر فردفرد مان حاکم است. فقری که حاکمان زورگو سالها ما را دست آموز بی فرهنگی خودشان کرده اند. بی آنکه خودمان متوجه باشیم، همان کاری را میکنیم که همانها خودشان میخواهند. نتیجه فقر فرهنگی همانی است که اکنون در سایت ها، از جمله « بالاترین » شاهدش هستیم، یک فرهنگ لمپنیزم مملو از کینه و عداوت نسبت به یکدیگر، بی آنکه در این دنیای مجازی همدیگر را دیده باشیم، با مشت و لگد کلمات به جان یکدیگر می افتیم. بی آنکه حتی به این فکر کنیم؛ تنها نهادهایی که فیضش را میبرند، همان نهادهای سازنده ماشین سیاسی قتل و جنایت در جمهوری اسلامی هستند. بنابراین قبل از اینکه وارد یک فاز انقلاب نوین بی حاصل دیگری شویم، بهتراست خارج از هر گونه تعلقات سیاسی یک "تحول فرهنگی شعور"ایجاد کنیم، تا فارغ از هر گونه کینه و عدوات سیاسی نسبت به یکدیگر، ایران را به معنای واقعی نخست از شر یک دیکتاتوری مذهبی فاشیستی رها سازیم، بعد دست در دست هم کشور عزیزمان را آباد کنیم.


علیرضا تبریزی

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

عشق بنجل




وای از این زمانه
که دگر کالای محبت هم
خریداری نداره!
کسادی بازار عشق
از نبود مشتری نیست،
طالب خزف چه داند
قیمت "صدف دوست" چه بهایی دارد؟
می شکند دل بازار صدف
از این همه رونق زخم زبان خزف
مرهم دوست هم
دگر نیاید به کار
کهنه زخمی است این دگر
شاید تنهایی، 

باشد تنها چاره کار
ای دل
تا توانی دوری کن ز تن ها
خود دانی، بلا میخیزد از آنها

علیرضا تبریزی

رفتار فوق وحشیانه نیروی انتظامی با یک هموطن

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

نگرانی از رژیم یا مجاهدین؟ پیامی به مخالفین مجاهدین





پیامی به مخالفین مجاهدین :« اگر راست می گوئید بروید رژیم را بر بیاندازید، مجاهدین را بگذارید به حال خودشان، آنها که اکنون در ایران نیستند। آنها در خارجند। رژیم را که بر انداختید، خودتان دوباره مانند رژیم مانع فعالیت آنها شوید! آیا نگرانی نخست شما مجاهدین است که در خارج از ایران مبارزه میکنند یا که رژیمی هست که رأس قدرت نشسته است؟ زرنگ هستید از پشت کامپیوترهاتون تکانی بخودتان بدهید و بروید بر علیه رژیم مبارزه جدی بکنید। ایران مال شما، دست از سر مجاهدین بر دارید।»


علیرضا تبریزی

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

در حاشیه برگزاری گردهمایی هجده ژوئن در پاریس، مجاهدین آخرین آلترناتیو










خدمت همه کسانی که دغدغه این را دارند که مجاهدین پایگاه اجتماعی ندارند، بجای اینکه از این ادعا خوشحال باشند، برعکس در کمال تعجب می بینیم که آنها در منگنه پارادوکس قرار دارند و اینگونه اظهار نظر میکنند: آنها هستند، اما وجود ندارند، وجود دارند پس چرا نیستند؟ در نهایت نگرانی اشان را هم نمی توانند پنهان کنند، پس چرا رژیم در سال هشتاد وهشت، بعد از بیست و یک سال که ادعا میکند، با تله " مرصاد" و قتل عام زندانیان مجاهد در سال شصت وهفت تتمه اشان را هم در آورده است، برای خواباندن قیام و انقلاب نوین مردم، مجبور میشود باز به حربه " منافق" متوسل شود، تا با آن دست و پای موسوی را هم که برای یک لحظه « بازگشت به دوران طلایی امام » از زبانش نمی افتد را زنجیر کند। و در کمال ناباوری، بلافاصله با شعله ور شدن آتش خشم مردم؛ حمله به اشرف در دستور کارش قرار میگیرد

بلاخره متوجه نشدیم، که کدام را باید باور کنیم؟ آنها وجود دارند یا ندارند؟ اگر ندارند پس این همه لشگر کشی برای سه هزارو پانصد نفر برای چیست؟ و چرا بعضی ها ضمن تنفر از جمهوری اسلامی، با گیر دادن به مجاهدین، به ماندگاری آن کمک می کنند؟


علیرضا تبریزی










۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

دشمنی بیهوده با مجاهدین چرا؟











رژیم منحوس و منفور ولایت و نفاقت، نکبت و جنایت، جهالت و فقاهت اسلامی، مثل سگ از سازمان پر افتخار مجاهدین خلق میترسد। می گوئید نه! میگویم آره، به این علت، چطور میشود کشوری که ادعای ارتش بیست میلیونی دارد، به نامردترین روش ممکن به سه هزار و پانصد نفر در اشرف بدون سلاح حمله میکند؟ اگر ترس از آنها نیست؛ حتما حماقت محض است. آیا یک کشور مدعی قدرت اینچنین به کاهدان میزند؟ تنها کسی که از دوران خمینی ملعون عقل سلیم داشت و بعد از قتل و عام سال شصت و شصت و هفت موضع گیری درست و اصولی کرد و حاضر شد لقای ولایت فقیه را به قبای محبوبیت وقدرت ببخشد، همان فقط منتظری بود। که به خمینی هم گوشزد کرد، مجاهدین با کشتار از بین نمیروند. آنها دارای ایدئولوژی هستند.از سال شصت و هفت تا کنون نزدیک به بیست و سه سال میگذرد اما هنوز خیلی ها خواب از بین رفتن مجاهدین را دارند می ببینند. مجاهدین هستند و خواهند بود و بخاطر اینکه خمینی صفت ها آنها را دوست ندارند، از بین نخواهند رفت. وسلام نامه تمام.





علیرضا تبریزی

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

جشن آخر سال تحصیلی دوره دبیرستان در سوئد


ایران کشوری است که ادعا می کند، حداقل 2500 سال قدمت فرهنگی و اجتماعی دارد، مدعی است که کوروش، اولین پادشاهی ایرانی است که در جهان بود مبنای حقوق بشر را پایه گذاری کرده است. اما از آنطرف سوئد کشوری است که قدمت روابط اجمتاعی و فرهنگی اش زیر هزار سال است، خودشان با کمال افتخار از وایکینگ ها که به غارت و چپاول در سرزمین های دیگر مشغول بودند، تعریف می کنند. معتقدند که در دو قرن گذشته از فقیرترین کشورها بوده اند، اما طنز تاریخ را ببینید که آخر و عاقبت کشور ما در دست یک مشت دزد و کلاش قرون وسطی ای جاهل است، که حقوق دانش آموزان و دانشجویان از زمان 16 آذر 1332 داغ گلوله و درفش است، تا به امروز که آنها را بعلت یک اعتراض مدنی از بالای ساختمان خوابگاه دانشجویان به پائین پرتاب میکنند. حال میبینیم که سوئد با 10 میلیون جمعیت، چه جشن و سروری به واسطه احترام به دانش آموزان که آخرین دوره دبیرستان را به اتمام میرساند، بر پا میکند. تفاوت از زمین تا آسمان است.

علیرضا تبریزی

پوکر سیاسی، بازی بر سر نفت و قدرت


اگر نفت بعنوان تنها انرژی ارزان، صورت مسئله تمام معادلات سیاسی و اقتصادی در سراسر جهان محاسبه می شود، بنابراین شاهراه تمام تغییرات و تحولات دوران معاصر را می بایست مرهون سیاست دکتر محمد مصدق باشیم، که با ملی کردن نفت تمام معادلات سیاسی و اقتصادی جهان را با فرمول بندی جدید برهم زد، نرخ جدیدی جایگزین بازار نفتی قدیم شد، که خون تازه ای وارد کالبد اقتصاد بی جان کشورهای نفت خیز نمود، که نتیجتا ضررش مستقیما متوجه کشورهای نفت خوار در رأس آن انگلیس شد. بنابراین در دورانی که جهان دو قطبی بود، و برای اینکه از چاله انگلیس در چاه شوروی نیافتی، می بایست فراز و نشیب فراوانی را طی کنی، تا هم بتوانی استقلال و تمامیت ارضی کشورت را حفظ کنی و هم به دنیا ثابت کنی که ایرانی چیزی کمتر از غرب و شرق ندارد. تا آنجائیکه پای بازی پوکر سیاسی با خبره های سیاسی ای مانند انگلیسی ها بر می گشت، مصدق با کارت بازی " ملی " علی رغم همه بلوف ها و تقلبات در بازی از جانب انگلیس و شرکاء، میز را از آنها برد. اما این خاتمه بازی نبود، انگلیس با شرکاء با جرزنی کودتایی را ترتیب دادند که بتوانند بازار نفت را در دست خودشان داشته باشند، ولو اینکه نتوانند به دوران گذشته برگردند. شوروی اگر چه توی بازی نبود، اما کنار بازی پشت دست ها را میخواند، عملا کاری نتوانست بکند. انگلیس بازی را با جرزنی برد.
چند سالی بدین منوال گذشت، طی این دوران ایران آبستن تغییرات و تحولات میز بازی دیگری بود، بازی پوکر سیاسی با میزی بزرگتر و بازیکنانی بیشتر، بازیکنانی حرفه ای تر از سابق بر این، اما جهان همچنان متأثر از تحولات نفتی، انقلابات و دگرگونی هایی که با ملی شدن نفت در ایران ، کشور های نفت خیز یکی پس از دیگری با تبعیت از ایران، نفت های خود را ملی اعلام کردند، مصر اگر چه نفت خیز نبود، اما در ادامه تحولات خاورمیانه کانال سوئز را ملی اعلام نمود. غرب که بیشترین ضرر را متوجه خود می دید، از هیچ خیانت و کودتایی با کمک دست نشانده های خود غافل نمی شد، تا بتوانند بازار اقتصادی خود را تثبیت کنند.
بعد از کودتا 28 مرداد علیه دکتر محمد مصدق، میز بازی همچنان پا بر جا بود، و علی رغم برکناری او، تا اینجا، همچنان با کارت ملی نفت فاتح میز نفتی بود. محمد رضا پهلوی با کمک حامیانش، قواعد بازی را تغییر دادند، با زور کارت خفقان و سانسور, تحریف در وقایع تاریخ، بازی را به پیش می برد. اما ادامه این روند در نهایت به ضررش تمام گشت، چون فشار اختناق و استبداد، بازیکنان دیگری را ناخواسته به پای میز بازی کشاند، از اقشار مختلف برای ادامه بازی با کارت ها مختلف برای تغییر قواعد بازی که از طرف شاه و حامیانش دیکته شده بود، پا به میدان گذاشتند. نهایتا شاه را مجبور کرد، کارت زورگویی اش را با کارت اصلاحات ارضی برای کم کردن تعداد بازی کنان، تعویض کند. در واقع یک بلوف سیاسی برای به در کردن حریفان از میدان بود، اما از آنجائیکه ماهیتا جنبه برد و باخت نداشت، همچنان یک سری از بازیکنان را به بهانه تقلب در بازی از دور اخراج کرد. بازیکنان هر کدام با کارت بازی خاص خودشان روی میز بازی سرمایه گذاری می کردند، فدائیان اسلام و شرکاء با کارت بازی اسلام؛ فدائیان خلق با کارت کمونیست و مجاهدین خلق با کارت جامعه بی طبقه توحیدی، ملی مذهبی ها با کارت تلفیقی از اسلام و ملی گرایی کنار میز به زور خودشان را برای ادامه بازی تحمیل می کردند. شاه همچنان باتوسل به زور سعی می نمود بازیکنانی راکه هر کدام برای تغییر نظامش پیشقدم شده بودند را از دور خارج نماید. کارت بازی اصلاحات « انقلاب سفید » با بلوف خمینی مبنی بر اینکه خانم ها حق رأی و شرکت در انتخابات ندارند، سوخت. یعنی خمینی با یک کارت ارتجاعی و ضد زن شاه را دور زد. شاه مجبور شد با کارت های بلند پروازانه قدرت پوشالی منطقه بلوف بزند تا با آن، کارت سوخته شده انقلاب سفیدش را جبران کند. او همچنان با جر زنی بازی را به پیش می برد، که کارت مبارزه مسلحانه جهت تغییر قواعد بازی، که از طرف شاه یک طرفه تعیین و تکلیف میشد، از سوی تقریبا اکثر بازیکنان از دور خارج شده، روی میز بازی قرار گرفت. نتیجه زورگویی های شاه منجر به انقلاب سال 57 شد، که دیگر خیلی برای او دیر شده بود که بخواهد صدای کارت بازی انقلاب را بشنود. نهایتا با پیروزی انقلاب عملا شاه برای همیشه از دور بازی سیاسی پوکر قدرت خارج شد
با شروع انقلاب و با پیروزی سریع السیرش، خمینی که در خارج از ایران بود، با کارت احساسات مذهبی و با بلوف هایی که مبنی بر اینکه من به دنبال قدرت نیستم پا به عرصه میدان گذاشت، زمانی نگذاشت اتفاقا بر خلاف گفته اش، بانک دار میز بازی شد، و از همانجا یک سری تغییرات اساسی برای ادامه بازی تعیین و تکلیف کرد، که در حقیقت چیزی جز هژمونی" رهبری" با کارت بازی ولایت فقیه نبود। و از همه می خواست با در دست داشتن کارت ولایت فقیه در دستش خودشان را بازنده اعلام کنند، بزرگترین جرزنی سیاسی را خمینی پایه گذاری کرد، که مجاهدین بطور مشخص علی رغم ایدئولوژی اسلامی اشان، با کارت بازی نفی ولایت فقیه و مخالفت با حجاب اجباری، عملا اتوریته خمینی را زیر سئوال بردند، و اعلام کردند تا آخر بازی کنار مردم ایستاده اند که حقوق مردم ملاخور نشود. بقیه احزاب سیاسی بغیر از فدائیان خلق پیرو اقلیت پشت دست مجاهدین بودند و روی کارت مجاهدین سرمایه گذاری کردند. مجاهدین از این تاریخ وارد بازی سختی شدند، که دائما از طرف خمینی برای کنار زدن حریف به بلوف و تقلب متوسل می گشت. انقلاب 57 بدلیل شرایط منطقه ای به لحاظ وجود حوزه های نفتی که شریان و نبض اقتصادی جهان محسوب می گشت، نقطه عطفی می توانست باشد برای سرایت به دیگر کشورهای منطقه، نه از نوع خمینی گونه اش، بلکه بصورت مصدق گونه اش، بنابراین خطر بلقوه ای بود برای غرب که به موقع به داد خمینی رسیدند، تا انقلاب به دست نیروی های انقلابی واقعی نیافتد. بنابراین خمینی برای ماندگاری اش و خفه کردن صدای اعتراضات و انتقادات به سیستم اداری اش، او به بحران سازی متوسل شد، دخالت در امور داخلی عراق؛ حمایت غرب و چراغ سبز نشان دادن به صدام برای حمله به ایران، زمینه ساز ی شد که خمینی با کارت جنگش میز بازی را به نفع خودش با اتکا به محور جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم. تبدیل به چماقی شود برای سرکوب بیشتر نیروی های مترقی. هر چه جنگ برای دو کشور ایران وعراق فقط نکبت و بدبختی و کشت و کشتار بود،برعکس بازار تسلیحات در اروپا و آمریکا از رونقی فوق العاده ای برخوردار بود، که فقط بعنوان مثال کشوری مانند سوئد که در آن زمان هشت میلیون جمعت داشت، دهه هشتاد میلادی اوج شکوفایی اقتصاداش محسوب میگشت. سوئد کشوری بود که به هر دو کشور غیر مستقیم ادوات جنگی می فروخت. چرا غیر مستقیم؟ چون طبق قوانین اساسی سوئد، فروش هر نوع مصالح جنگی به کشورهای در حال جنگ ممنوع می باشد. اما با یک تبصره و کلاه شرعی، مهمات و تسلیحات خودشان را به کشور دوم میفروختند، با اینکه وقوف کامل داشتند که در نهایت خریدار اصلی از کشور دوم، ایران و عراق هستند. جنایت زیر پوشش بی طرفی. حال حساب کنید که کشورهای دیگر چه سودهای کلانی از خوان سفره جنگ نصیب شان گشته بود. اما با شروع جنگ و تصرف شهرهای مرزی ایران توسط عراق، مجاهدین هم مانند هزاران ایرانی خواهان مشارکت در جنگ بودند تا از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند ـ جنگ، جنگ مقدسی بود که کسی جرأت مخالفت با آن را نداشت. اما از آنجائیکه هدف خمینی از جنگ بیشتر برای سرکوب داخل بود، بنابراین فتوا صادر کرد که " منافقین" حق شرکت در جنگ را ندارند. در این مقطع هم ایران و هم عراق و هم طرفین سوداگر ادوات جنگی، جملگی با کارت بازی جنگ، در جهت پیشبرد منافع خودشان به شعله ور شدن هر چه بیشتر جنگ دامن می زدند. بعد از گذشت دو سال از شروع جنگ، و تسخیر شهرهای متصرف شده توسط نیروهای ایرانی، و عقب نشینی عراقی ها، صدام پیشنهاد صلح و پذیرش قرارداد پیمان 1975 الجزایر را نمود، متعاقبا او و کشورهای همسایه عربی تمام خسارت و غرامت وارد شده به ایران را متقبل می شدند. اما خمینی اهداف دیگری را در سر می پروراند، که گفت: صلح بین اسلام و کفر معنی ندارد. و بر طبل جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم می کوبید. شهید سازی مغازه ای شده بود که هر صدای معترضی را خفه کند. ادامه جنگ از یک طرف و سرکوب نیروهای مترقی در داخل از طرف دیگر زمینه ساز کارت بازی جنگ مسلحانه برای دستیابی به حقوق مدنی و سیاسی بود. که در نهایت با کشتار و سرکوب تظاهرات پانصدهزار نفری مسالمت آمیز تتمه آزادی بدست آمده بعد از سال 57 به خاک وخون کشیده شد. که متعاقبا دستگیریها، زندان و شکنجه در ابعاد وحشتناک، بی رحمانه از جانب خمینی شروع شد. که منجر به خروج مسعود رجوی و بنی صدر رئیس جمهور وقت شد. و عملا با کشتار موسی خیابانی و اشرف ربیعی رژیم شمشیر را از رو بست، نسق سیاسی همه را گرفت. که نمایانگر این بود که ماندگاری مسعود رجوی در ایران سرنوشت بهتری از موسی خیابانی نمی توانست داشته باشد. عرصه مبارزات سیاسی به فراسوی مرزهای ایران کشیده شد، افشاگریهای جنایت رژیم توسط شورای ملی مقاومت به رهبری مسعود رجوی وارد فاز تازه ای از گفتگوهای سیاسی گشت، که عملا راه را برای معاملات تجاری اروپا و ایران می بست، از همین بستر سیل پناهندگان ایرانی با افشاگریهای جنایت رژیم، رو به غرب بطور مشخص اروپا سرازیر گشت. در همین اثنا خمینی همچنان با حربه جنگ فشار و خفقان را چندین برابر افزایش داده بود تا کسی اجازه کوچکترین انتقاد و اعتراضی را نداشته باشد. شعار یک رژیم در همه جا منافقین از کفار بدترند بود که به وسیله آن مرز بین موافق و مخالف جنگ تعیین میشد. از آن طرف هم اروپا برای ادامه مناسبات سیاسی و تجاری با رژیم از تنش های بین رژیم و آمریکا به نفع خودش بهره برداری میکرد. اما افشاگریهای جنایات رژیم توسط شورای ملی مقاومت و مجاهدین و گروههای دیگر مانع اصلی از ادامه تجارت با رژیم میگشت. بنابراین با وجود هشت گروگان فرانسوی در لبنان کارت بازی مماشات روی میز بازی مذاکرات با رژیم از همین نقطه آغاز شد که در قبال آزادی گروگانها می بایست مجاهدین از فرانسه اخراج شوند. نه تنها رژیم برای اخراج مجاهدین از فرانسه پافشاری میکردند؛ چپ نماها هم دست در دست رژیم اصرار داشتند که آنها باید از فرانسه اخراج شوند. از آنجائیکه قبل از رفتن به عراق هیچ کشور دیگری در اروپا حاضر به پذیرش آنها نبود، بنابراین آخرین گزینه برای خروج از فرانسه و مبارزه با رژیم دد منش مذهبی، عراق بود. آغاز یک سر فصل جدید برای مبارزه با رژیم شروع شد. کارت بازی تشکیل ارتش آزادیبخش تا همین حالا هنوز هم بعنوان تنها کارت معتبر میز، طرفین بازی را از دور بازی خارج کرده است. شورا قبل از شروع بازی با هوشیاری با قرارداد صلح پیمان 1975 الجزایر را با صدام بعنوان پیش شرط روند صلح بین ایران و عراق و ثبات خاورمیانه در فردای سرنگونی رژیم، بهترین شرط بندی را کرد. با گذشت چند سال از تأسیس ارتش آزادیبخش، با مشق نظام و تمرینات و حملات چریکی ماهرانه به مواضع رژیم جنگ طلب، آرام آرام خمینی در تنگای حملات پی در پی مجبور شد تا کارت جنگش را بسوزاند، که متعاقب آن جام زهر آتش بس را لاجرعه سر کشد. این پیروز بر مردم ایران ،مبارک باد، چه جانها و مالها که قبل از پایان جنگ می توانست در آتش جنگ خمینی 12 سال دیگر در ادامه هشت سالش بسوزد که با پایان آن نجات داده شدند. این ثمره پیروزی ارتش آزادیبخش بود، که خود رژیم هم به آن معترف شد. اما خمینی و سوداگران اسلحه، میز را باخته بودند. خمینی مثل همیشه به تلقب و جرزنی متوسل گشت، مانند مار زخمی انتقام باخت بزرگش را با کشتار زندانی های مجاهد و کمونیست تلافی کرد. فتوای قتل چندین هزار زندانی سیاسی را در سال 67 صادر کرد تا شکستش را در جنگ بدینوسیله جبران کند. اما این قتل و عام در حقیقت از ضعف خمینی نسبت به مجاهدین سرچشمه می گرفت. خمینی برای ماندگاریش به این قتل و عام و نسق کشی احتیاج داشت، از بستر همین قتلگاه پیام مرگ برای اقشار ایران صادر کرد تا کسی اعتراضی علیه جنگ بی حاصلش نکند، خمینی همزمان با کشتار سال 67 بحران دیگری را هم برای پوشاندن عق جنگش دامن زد، فتوای قتل سلمان رشدی نویسنده آیه های شیطانی، را صادر کرد تا در کنار این شرایط بحرانی به ارتزاق لجن قدرتش مشغول شود. از این روست که مجاهدین نام دجال را برای او که براستی یک نام با مسمی برای اوست، انتخاب کردند. فریبکاری که در تاریخ بشریت دومی نداشت. یک نفر در سن 63 سالگی قدم نحسش را بر ایران گذاشت و در سن 83 سالگی به درک واصل گشت، اما او فقط یک نفر بود، یک شخص بسیار پلید بود که دنیا را به لجن کشید. فریبکاری که به کمک طرفداران مکارش با ترفندی تمام جنایاتش را به مبارزینش منسوب کرده اند و کماکان دارند می کنند.
آخرین کارت بازی روی میز است، ماندگاری مجاهدین در عراق و اشرف است. آمریکا با کارت بازی بن لادن برای چنگ انداختن بر نفت خاورمیانه میانبر زد. ابتدا به افغانستان هجوم آورد، تا از آنجا با یک گام بلند به عراق بتازد. کارت بازی صدام برای همیشه سوخت، اما رژیم از غفلت و ناشیانه به کاهدان زدن آمریکا، نهایت سود را برد. با کارت بازی بمبگذاری انتحاری پا به میدان گذاشت تا حریف اولش را، یعنی آمریکا را از میدان بدر کند، تا سر فرصت به سراغ مجاهدین دشمن دیرینه خودش برود. اما آمریکا با کارت بازی مماشات و گفتگوی باز، با ترفند رئیس جمهور سیاه پوستش سعی می کنند با « گاب بندی» مجاهدین را دور بزنند. اما حریفان بازی، با بلوف های سیاسی متوسل می شوند، هیچکدام حاضر نیستند از مواضع قبلی یکدیگر عقب نشینی کنند. ضمن اینکه هر دو طرف عملا تحت هیچ شرایط جرأت نمی کنند روی کارت مجاهدین شرط بندی کنند. رژیم با شروع قیام مردمی در سال هشتادو هشت در ایران یک پاتک به اشرف زد تا شرایط را سبک سنگین کند. خیلی راحت پی برد که ادامه سرکوب اشرف به سودش نیست، برای همین با آرامش نسبی در ایران حمله به اشرف را موقتا متوقف نمود. بعد از گذشت دو سال با تعویض شرایط منطقه ای، با شروع انقلابات تونس، مصر؛ روح تازه ای در کالبد جنبش راکد ایران دمیده شد، که روند و مسیر سونامی تغییر، یک به یک تا دامنه اردن، لیبی، بحرین، عربستان، سوریه کشیده شد. رژیم طبق معمول به زور لباس شخصی های ساندیس خور اعتراضات مردم را سرکوب کرد. که هیچ بعید نیست قذافی بر اساس تز وحشیگری بیشتر و با تبعیت از رژیم و سکوت غرب در مورد جنایات رژیم، هار گشت و از زمین و هوا به جان ملت خودش افتاد. از آن طرف کارزار کنفرانس های مجاهدین با سران اروپا و آمریکا، احتمال پیروزی مجاهدین را در خارج شدن از لیست منفور تروریستی آمریک در چشم انداز داشت. کارت بازی اشرف به اندازه کافی در صحنه بین المللی برای رژیم باخت ایجاد کرده بود که دیگر تحمل ادامه بازی با خارج شدن مجاهدین از لیست منفور تروریستی را نداشت، طبق معمول با حمله به اشرف ریسک بزرگی را به قمیت آبروی نداشته اش ترتیب داد. که خوشبختانه نا موفق بود. آمده بود تا برای همیشه بگوید شیون یک بار، مرگ هم یک بار. اما اشرف همیشه اشرف است چه با سلاح و چه بدون سلاح، کانون استراتژیک نبرد تا پیروزی است. اگر چنین نبود، آنوقت ابلهان با چشمک دستور حمله را صادر نمی کرند، که احمق ها هم دست به حمله ای بزنند که جز فضاحت چیزی برایشان ببار نیاورد. نتیجه هر چه باشد مجاهدین برنده میز هستند.

علیرضا تبریزی











۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

صادرات مجانی نفت به هند و کابران بالاترین

تا این ساعت نزدیک به پانزده لینک در سایت بالاترین در باره صادرات مجانی نفت به هند گذاشته شده است؟ از مجموع سی و شش هزار عضو بالاترین، در باره موضوع به این مهمی فقط پانزده نظر ثبت شده است و تقریبا چهارصد بازدیدکننده برای کل لینک ارسالی در رابطه به این موضوع داشته است، و حال توجه اتان را به دو لینک ذیل که در بالاترین درج شده است جلب می کنم، که بیانگر این است مجاهدین، در صحنه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به مراتب بیشتر از حتی صادرات نفت مجانی به هند برای محافظین رژیم دغدغه آفرین هستند.
http://www.balatarin.com/permlink/2011/6/3/2548504


http://www.balatarin.com/permlink/2011/6/3/2549400


علیرضا تبریزی

۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

تعارفات سیاسی


یاد پدر خدابیامرزم افتادم، خیلی تعارفی بود، خدابیامرز آنقدر تعارفی بود که همه را خسته می کرد، کار تعارفش بجایی رسیده بود که در خانه خود میزبان، به خود میزبان هم میوه و یا شیرینی تعارف می کرد. القصه اگر سیاست نوعی از تعارف باشد، به نظرم پدرم یکی از سیاستمدارترین آدمهای روی زمین محسوب میشود. اما برعکس بنده خدا از قضا صداقت و سادگی اش زبانزد دوست و آشنا بود، تنها چیزیکه نداشت همان سیاست بود.

با این مقدمه خواستم راهی باز کنم به دنیایی که سیاست مملو از تعارفات سیاسی شده است، منتهی بجای شربت و شیرینی، حقوق بشر را گذاشته اند در سینی مماشات، میوه شهید در اشرف به همدیگر تعارف می کنند. مجاهدین " قربانی میزبانی" است که صاحبخانه اش مزدور عراقی است، که از آنها فقط با "سبد شهید" پذیرایی میکنند، حقوق بشر، لباس سکسی فریبنده ای به تن دارد، که در مجلس عزای " مجاهدین" دارد بر سر خون آنها با آقای مماشات رقص مرگ می کند. حضار تعارفی با چاپلوسی "جشن کشتار "را تقبیح می کنند و نشان می دهند که اشتهایشان از این همه خون ریخته بر روی زمین داغ کور شده است ، اما در عوض جامهای "شراب نفت" را به سلامتی هم می نوشند

.

آقایون جنازه مجاهدین را پیچیده اند لای کفن لیست تروریستی اشان و در مجلس یابود برایشان اشک تمساح می ریزند. و معلوم نیست که از کی دارند سئوال میکنند: آنها که تروریست نیستند، پس چرا در لیست هستند؟ تعارف سیاسی می کنند و از خون ریخته شده آنها تمجید می کنند. و جنازه آنها را در غسالخانه خروج از اشرف تعمید می دهند. چشمانشان را به روی جنایات اشرف می بندند، اما با دیدن یک فیلم ده دقیقه ای از ساعتها مهمانوازی عراقی ها با تیر و لودر و آر پی جی ملتهب می شوند، تعارف میکنند: چه جنایاتی، نظیرش را تا بحال ندیده بودیم! ولی وقتی دیگری به حق میگوید: من در باره اشرف هیچ چیز نمی دانستم، اما حالا که میدانم از امشب نمی توانم از فکر جنایات علیه اشرف بخوابم. آن دیگر کس با تعارف، بی تعارف مجلس را ترک میکند. خدا کند که فقط از شرمش این کار را کرده و از آزار وجدانش باشد.

ما گر ز سر بریده میترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

علیرضا تبریزی

۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

فریاد آزادی برای ایرانم





فریاد آزادی برای ایرانم! آزادی یعنی همه چیز، یعنی عشق، یعنی موج دریا و یا پرواز پرنده گان، یعنی پرستو، چلچله، قمری و کبوتر... ترنم آوای تار و سنتور و اصوات خوش و دل انگیز که سینه آسمان را می شکافد، می رود که در فضای بیکران رها شود ، همان صدایی که هرگز " گم نخواهد شد" ؛ یعنی رفاقت بی آنکه مجبور شویم کمونیست باشیم . یا خواهر و برادر، بی آنکه مسلمان باشیم و یا حتی اینکه" خواهر و برادر" بی دین باشیم، یا که اصلا نباشیم. بیائیم صدای هم باشیم، یکی شویم، دست تو دست هم، ایران را از دست اهریمن، شیاطین، خبائث نجات دهیم. ایران مال همه است به غیر از آنها که ایران را دوست ندارند؛ خواه ایرانی باشد ، خواه اجنبی و غیر ایرانی؛ خواه روشنفکر باشد، خواه نباشد.ایران وطن ماست، خانه ماست، خانه دوست و رفیق و همسایه ها خوب و بد؛ فامیل دور و نزدیک؛ چه خوب و چه بد. هزارها خاطره خوب و بدش به یک دنیا میارزد..بیائیم فریاد کنیم برای ایران عزیزمان؛ آزادی را که حق همه امان هست را طلب کنیم. نگذاریم بیش از این هویت و شخصیت و انسانیت امان را لگدمال کنند. آستین را بالا بزنیم دگر درنگ جایز نیست، سی سال علاوه بر دو هزار پانصد سال قدمت تاریخی امان بر ما آنچه را که نباید بگذرد ، گذشت. و شاید این سی سال اخیر به اندازه همه قدمت تاریخ ایران در حق مان ظلم شد. پس همه با هم فریاد کنیم آزادی..شرافت.. آزادی ..شرافت... آزادی...

علیرضا تبریزی

دعای خیر فرصت طلب ها برای طول عمر رژیم!




دعای خیر فرصت طلب ها برای طول عمر رژیم
بار خدایا، به احمدی نژاد عمر ابدی عنایت بفرما، تا ما از برکت وجود احمق او سفره ما رنگین کمان شود، بار خدایا دشمنان اصلی خامنه ای را از بین ببر، مخصوصا مجاهدین ضد ولایت فقیه را، تا ما از خوان نعمت تریاک ارزان قیمت فیض ببریم؛ بار خدایا! جنبش سبز را در کنف عنایت خود قراربده، تا موسوی و کروبی بتوانند دوران طلایی خمینی ملعون را مخصوصا سالهای شصت هفت را دوباره احیا بنمایند؛ بارخدایا! لباس شخصی هارا در پناه خودت، با ساندیس های خوشمزه ات، عاقبت بخیر بفرما! بار خدایا! فرصت طلب های توده ای و اکثریتی را طول عمر حضرت نوحی عنایت بفرما! بار خدایا ! مجاهدین را در اشرف سرنگون بفرما! تا ما بتوانیم با خیال راحت به چپاول و غارت بی دغدغه خود ادامه بدهیم، رژیم جمهوری اسهالی را با سیب های نوفل لوشاتو حفظ بفرما، تا ما از برکت یبوست خمینی مستفید شویم، آمین

علیرضا تبریزی

سخنی کوتاه با آقای رضا پهلوی


با درود

جناب آقای رضا پهلوی، دمکراسی چیست؟ خیلی از هواداران شما، آنقدر نسبت به تاریخ، بخصوص تاریخ معاصر ناآگاهند که حتی نمی دانند که باید علت ارزش دلارهفت تومان در زمان پدرتان را مرهون دکتر محمد مصدق باشند، چون همانطور که خودتان هم مستحضر هستید، زمانی که نفت در انحصار دولت انگلیس بود، شرکت نفت فقط 10 درصد از استخراج نفت را به ایران باز میگرداند. آیا می توانید خودتان هم تصور کنید که اگر چنانچه در زمان وقوع انقلاب، نفت کماکان در اختیار انگلیس قرار می داشت، چه فاجعه اقتصادی در زمان پدر شما می توانست حاکم باشد؟ آیا من به عنوان یک شهروند ایرانی حق ندارم نسبت به پدر شما معترض باشم، چرا پاداش کسی که حقوق مردم ایران را از حلقوم انگلیس بیرون کشید، کودتای 28 مرداد بر علیه دولت قانونی او بود؟ آیا می بایست قهرمان ملی ای که توانسته بود حقوق مردم ایران را احیا کند در واپسین آخرعمرش به احمدآباد تعبید شود؟ آیا زندانی کردن نخبه ها و دانشمندان ایرانی مانند علی اکبر دهخدا به صرف کمک های آنها به دکتر محمد مصدق در دوران بایکوت اقتصادی از طرف دولت فخیمه انگلیس وشرکاء یک عمل انسانی و دمکراتیک محسوب می شود؟ آیا می دانید که پیدایش مجاهدین خلق ایران در ادامه روند خفقان بعد از کودتای 28 مرداد است؟ شما چه از آنها خوشتان بیاید و چه نیاید، تأسیس سازمان مجاهدین خلق معلول عملکرد پدر شما بود. آیا می دانید که پادشاه در سوئد  37 سال است که فاقد هر گونه قدرت سیاسی است و فقط بصورت یک سمبل جهت تشریفات کشوری انجام وظیفه می کند؟ در حالی که دکتر محمد مصدق حدودا 70 سال پیش به پدر شما پیشنهاد کرده بود که شما بهتر است، سلطنت کنید نه حکومت؟ شما اگر بتوانید یک پاسخ منطقی برای علت ها پیدا کنید آن وقت معلول ها خوبخود کم رنگ می شوند و نیازی نخواهید دید که اصراری برای پادشاهی خود داشته باشید. لازمه بخشش از طرف مردم، شفاف سازی است.  دیکتاتوری امروز ادامه استمرار دیکتاتوری زمان پدر شماست!! راستی در عصر نوین و دمکراسی زندانی سیاسی چه معنا و مفهومی دارد؟ زندان اوین در زمان جمهوری اسلامی ساخته نشده است، مکانی است که از پدر شما به جمهوری اسلامی ارث رسیده است.

علیرضا تبریزی


<

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...