۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه

قرار ما میدآن آزادی!

ای دوست،
ای رفیق خوب من
در صداقت تو شکی ندارم
این را بارها،
ثابت کرده ای
جنس دوستی ما
رنگ و بوی
سیاسی ندارد
وگرنه سر به سی سال نمیزد
تو که میدانی 
من دربست 
چاکرم،
این را هم خوب میدانی
حتی حاضرم
تو راهی هم سوار نکنم
تو بگو
مقصد کجاست؟
غیر از این است
که هر دوی ما
می خواهیم
به میدان آزادی برسیم؟


علیرضا تبریزی





۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

شیادان قاتل


شیره و تریاک 
از وجنات « لجنات »
کریه عالیجنابان
سرخ و
سبز و
بنفس
خاکستری پوش
می بارد!
و چه بی گناهانی
بس ناجوانمردانه
فقط
برای یک « مثقال »
آزادی!
بی هیچ نام و نشانی
ایستاده بر تیرک
مرگ
تیرباران شدند 
تنها جوخه ها
می توانند
شهادت دهند
آنها
چه شجاعانه
زندگانی را بدرود گفتند
و تنها ماشه تفنگ ها
می توانند
شهادت دهند« خلخالی »
چه خصمانه
آنها را می چکاندند
تا جانها را
برای یک « نخود آزادی »
بستاند!


علیرضا تبریزی















کدام خطر در الویت قرار دارد، امپریالیسم یا ارتجاع؟

فرض کنیم درشروع انقلاب سال پنجاه هفت هستیم! با این تفاوت که امروز به « فاسیت » ( یا حل المسائل ) در آخر کتاب « انقلاب » دسترسی داریم و با مراجعه به آن میتوانیم پی ببریم موضع گیری های مجهول گذشته در جدول لگاریتم مبارزه اشتباه بوده اند یا درست؟ اما، پارامترحوادث آینده، یعنی اتفاقاتی که امروز رخ داده است را هم باید درجدول محاسباتمان قرار بدهیم، تا به یک نتیجه عادلانه برسیم.

میوه انقلاب، نرسیده و گس ـ بدست پیرمردی عبوس و شارلاتان رو هوا چیده شد! تا 
به دست آنهایی که زحمت پرورشش را کشیده بودند نیافتد! تقریبا اکثر کسانیکه دستی در آتش مبارزه دارند، با این نظریه که خمینی انقلاب را دزدید هم عقیده اند! دراینکه تاریخ مصرف شاه تمام شده بود شکی نبود، با روندی که شاه بعد از کودتای بیست و هشت مرداد در پیش گرفت، وقوع انقلاب اجتناب ناپذیربود. این مهم از نگاه غرب پنهان نبود که ایران در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی، بیم آن میرفت که نیروی انقلابی بلقوه در بزنگاه بلفعل شود و رشته کنترل خاورمیانه با شاخص ایران از دست غرب در برود که دیگر نه از« نفت » نشانی بماند و نه از« نفت نشان » خمینی که تا قبل از جابجایی اش از بغداد به نوفل لوشاتو هیچگاه در رابطه با شاه موضع گیری سیاسی نکرده بود، بهترین آلترناتیو غرب برای سد کردن مسیل انقلاب به رهبری انقلابیون روشنفکر که در زندانها بسر میبردند بود! ایران آبستن یک انقلاب بود و زنگ خطری برای غرب بشمار میرفت، بنابراین غرب با اتکاء به قشر وسیع مذهبی ـ ناآگاه ـ خرافاتی ـ توانست حداکثر بهره را ببرند، چه، با « فرمول خرافات » توانستند معادله رهبری را با قرار دادن عکس « امام » در « قاب ماه »  قبل از اینکه بدست نیروهای مترقی بیافتد، حل کنند! مذهب « شوخی بی مزه ای » بود که با آن توانستند مانع رشد و آگاهی مردم شوند. با نگه داشتن مردم در پیله خرافات توانستند سد روشنفکران را از سرراهشان بردارند. همه به یاد داریم، یکی دیگر از ترفندهای خرافاتی دیگر، تعبیر خواب « آیت الله شریعمتداری » بود: دیدن یک تار مو در لای قرآن پیروزی انقلاب را بشارت میداد! که در حقیقت با سوخت خرافات توانستند موتور حرکت مردم مذهبی را روشن نگه دارند، تا رهبری انقلاب از دست خمینی خارج نشود. از آن طرف مادامیکه خمینی در نوفل لوشاتو بر درخت سیبش تکیه داشت، برای اغفال قشر روشنفکر پشت سپر روشنفکرهای تبعیدی ـ ملی مذهبی ها و جبهه ملی ها پیام میفرستاد که " قصد کسب قدرت ندارد!" بعد از پیروزی انقلاب به قم خواهد رفت تا به " طلبگی » مشغول شود. اینگونه شد که جواب « هیچ » خمینی در برابر سئوال خبرنگار که از او پرسیده بود: چه احساسی دارید؟ از سوی عموم مردم « انشاالله گربه است تعبیر شد » و آنرا به حساب « سادگی » ویا بعبارت دیگر« صداقت » او گذاشتند.

باری، انقلاب پا گرفت، هنوز گردو خاک برخاسته به هوا در اثر گردش پروانه های هلیکوپتر حامل خمینی در بهشت زهرا با آن سخنرانی کذایی اش، بر زمین ننشسته بود که خمینی شروع به خط و نشان کشیدن کرد، با فتوای حجاب اجباری میخش را کوبید. در حقیقت خمینی با این فتوا قصد داشت زن را از تمام صحنه های سیاسی و اجتماعی حذف کند. و عملا با آن فتوا جهت سرکوب مردم استفاده ابزاری نمود. خمینی ماهیتا زن ستیز بود، او حتی زمانی که درعراق در تبعید بسر میبرد با حق رأی زنان در راستای « انقلاب سفید » کذایی شاه مخالفت کرد. حال وظیفه نیروهای مترقی و انقلابی در آن زمان چی بود؟ فاسیت آخر کتاب انقلاب میگوید ـ اگر همه گروهها اعم از مذهبی و غیر مذهبی وکمونیست و غیر کمونیست، درمقابل فتوای خمینی بطور جدی ایستادگی میکردند، فتوای او میتوانست اولین جام زهری باشد که خمینی با نوشیدنش، راه را برای هموار کردن جاده دیکتاتوری خمینی که سراز ولایت فقیه و جنگ هشت ساله ایران وعراق در می آورد، را ببندد. اما گویا این فقط مجاهدین و یکی و دو گروه دیگر بطور قانونمند بدون توجه به اتوریته خمینی با مخالفت خودشان به فتوا توی دهان او زدند. شوربختانه بدلیل همراه نشدن بقیه احزاب و گروهها، خمینی دست بالاتری را پیدا کرد برای به کرسی نشاندن زورگویی هایش، که او با اتکاء بر سه محور « ملی گرا، کافر و منافقین » گروههای سیاسی را سرکوب کرد. در سطور بعد آن سه محور را مورد آنالیز خواهیم قرار داد که چرا مخالفت صریح مجاهدین با فتوای خمینی در رابطه با حجاب اجباری نقطه عطف دشمنی او با آنها محسوب میشود؟ 

خمینی قبل از برقراری رفراندم « جمهوری اسلامی » با شعارغلط انداز « نه شرقی، نه غربی » و در مخالفت با طرح پیشنهادی « جمهوری دمکراتیک اسلامی » " اعلائم نمود " فقط جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر " و چنین شد که ایدئولوژی سرکوب و شکنجه و اعدام را پایه گذاری نمود. متعاقبا با برقراری مسخره ترین رفراندم تاریخ بشریت « جمهوری اسلامی آری یا نه » عملا حکومت خود خواسته را به مردم ایران حقنه نمود. راستی سئوالی که تا حالا به آن پاسخ داده نشده است، بعد از شمارش آرای مردم، اگر اکثریت آرا با « نه » بود، در آن صورت کدام گزینه دیگر قرار بود جا گزینش شود؟ در حقیقت رفراندم می بایست بین جمهوری اسلامی و جمهوری دمکراتیک اسلامی صورت میگرفت! اما خمینی که بدنبال بنیادگرایی بود، عامدا با حذف « دمکراتیک » از طرح پیشنهادی جمهوری دمکراتیک اسلامی میخ دیکتاتوری خودش را بر تابوت « جنازه دمکراسی » کوبید.

با اعلام « جمهوری اسلامی » بعنوان حکومت رسمی ایران، عملا میدان تاخت تازی شد برای سرکوب، که اولین ثمره آن میوه گندیده فتوای حجاب اجباری بود، بعد تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و قوانین قصاص که مجاهدین با هر سه موارد ذکر شده با توجه به دیدگاه اسلامی و ایدئولوژی اسلامی که داشتند با آنها مخالفت کردند. البته تشکل های دیگری هم به غیر از « حزب توده » با آنها مخالفت نموده بودند. اما بعدها نشان داد که محور سه گانه سرکوب « ملی گرایی ـ کافر ـ منافقین » بعد از مرگ خمینی دجال، مشخص شد برای حفظ خیمه نظام بنا به اصل قانون بقای وحوش دجال ـ نظام جمهوری اسلامی برای ماندگاری اش، با دو محور سرکوب ملی گرایی ـ کافر میتواند کنار بیاید چه در داخل و چه درخارج از کشور، بنا به اقتضای نیازشان، فرزند کوروش هم نامیده شوند و یا با دول شرق و غرب برخلاف ایدئولوژی منحسوس شان که کفار « نجس » محسوب میشوند، معامله و بد و بستان داشته باشند، اما همچنان ـ مرز سرخ رژیم ـ مجاهدین «منافقین » بوده و هست! تا آنجا که حتی سرلوحه اکثر نامه های اداری شعار « منافقین از کفار بدترند » بود.

با توجه به داده های فوق و گسترش بنیادگرایی که منجر به وجود آمدن « داعش از دل ام القرای ولایت فقیه » شده است، میشود نتیجه گرفت ـ بدلیل بافت مذهبی مردم ایران و خاورمیانه و فروپاشی شوروی عملا رشته کنترل از دست غرب خارج شده است و به همین مناسبت غرب برای مصونیت خودش متوسل به یک نوع باج دهی ـ مماشات شده است. همین امر باعث شده است، رژیم بنیادگرا و ضد بشر، میدان تاخت وتاز خودش را ازلبنان وعراق به سوریه و یمن گسترش دهد. و در راستای هدفش از هر ابزاری ازجمله « داعش » استفاده بهینه بکند. بمب گذاری ها وترورهای اخیر در شهرهای اروپا نشان میدهد که جبهه جنگ بطور نا منظم از خاورمیانه به اروپا کشیده شده است. نفس این عملیات فراتر از بحث روشنفکری علیه دین اسلام و محمد و قرآن است. حقیقتا هیچکس نمیداند بعد از فاجعه سوریه صدها « فوندامنتالیسم » بنام آواره جنگی از سوریه به داخل اروپا وارد شده اند که « هارد دیسک » آنها را با عملیات انتحاری  پر کرده اند!!؟؟ و انگاری امروز فقط در حال حاضر از دو ایدئولوژی بیشتر از بقیه حرفی به میان نمی آید ـ سرمایه داری  با شاخص آمریکا و بنیادگرایی با شاخص ایران ـ نگاهی بیاندازیم به امروز « سوئد » آیا همان سوئد بیست سال پیش است ـ سوسیال دمکرات ها امروز بیشتر از خود مودراتها به راست کشیده شده اند، احزاب چپ دراکثر کشورها فقط اسمی از آنها مانده است ـ در این میان چپ ایرانی به سه گروه تقسیم شده اند. یک ـ چپ هایی که بر طبل ضد امپریالیست بودن ارتجاع حاکم میکوبند و با او همسویند! دو ـ چپ های ضد اسلام با شعار ضد امپریالیستی بدون خمیرمایه مبارزاتی. سه ـ چپ هایی که معتقدند که مبارزه با ارتجاع حاکم در الویت قرار دارد. گروه اول حسابش مشخص است که همگام و همسو با رژیم هستند. گروه دوم ـ با اتکا بر محور ضد اسلامی خویش حتی مجاهدین را هم برنمی تابند. با وجودیکه میدانند مجاهدین پتناسیل سرنگونی رژیم را دارند معهذالک چون ضد اسلام هستند خواسته یا ناخواسته با « فرقه خواندن مجاهدین » آب به آسیاب رژیم می ریزند. همزمان بدون هیچ پشتوانه تشکیلاتی پشت سنگر شعار « ضد امپریالیستی » سعی میکنند مجاهدین را به باد انتقاد مغرضانه بگیرند، چرا مجاهدین با فلان سناتور آمریکایی ملاقات میکنند؟ و بدون توجه به قدرت ارتجاع حاکم که اکنون گستره اش تا یمن رسیده است، بیشتر به مسائل حاشیه ای می پردازند که از اصل موضوع بدور است. درحال حاضر رشته کار از دست آنها خارج شده است چون بیشتر بجای ارائه راهکار به دو چیز متمرکز شده اند یک ـ فحاشی به دین اسلام ـ دوـ مبارزه با امپریالیسم جهانی ـ آن هم در چهارچوب « شعار » نه تشکیلاتی دارند و نه مناسباتی که بتوانند همین شعار را در سطح جهانی اجرایش کنند. 

اما ـ با توجه به تیتر مقاله ـ کدام خطر در الویت قرار دارد، امپریالیسم یا ارتجاع؟ سئوال این است برای مبارزه با آنها کدام گزینه برای رسیدن به آزادی و استقلال کم هزینه تر و واقعی تر است؟ شعارهای دهان پر کن و پر طمطراق « نابود باد امپریالیسم جهانی » بدون مایه تشکیلاتی فطیر است! پیچیدن نسخه اتحاد در نشریه با تیتراژ حدا اکثر « صد تا » با کمی ارفاق « هزارتا » دقیقا حکایت همان بابایی است که با یک کاسه ماست میخواهد با آب دریا یک دریا دوغ درست کند!! اتفاقا امپریالیسم جهانی « خفت » همان نسخه نویس راهم گرفته است، او را گذاشته است در چمبره « شعار » دهه های هفتاد که به قول خودشان « امپریالیسم جهانی »باعث شکست روسیه بود. اما اکنون یک فرقی با آن دوران اقتداراتحاد جماهیر شوروی سابق دارد، این که رفقا شعار میدهند: شکست روسیه، آخر خط انقلاب سرخ نیست. سوسیالیزم زنده است! اما درعمل ـ با این تفاوت اکنون آنها در « بلاد امپریالیسم » یک دیوار نامرئی بدور خودشان کشیده اند ـ بدون توجه به تغییرات جهانی در عرصه سیاست که حتی چین کمونیست هم کاملا در مسیر سرمایه داری گام بر میدارد! آنها درصدد « انقلاب سوسیالیستی » در جوار، کربلا و نجف و قم و مشهد هستند! آن هم کشورهایی که طبق مراحل تاریخ هنوز وارد مرحله بورژوازی شهری هم نشده بودند که به دوران برده داری برگشتند ـ حال اگر یک بار روسیه بدون گذار ازمرحله سرمایه داری پس از هفتاد سال در پروسه سوسیالیسم شکست خورد، اکنون به دوران سرمایه داری آن هم به شیوه مافیایی برگشته اند، چگونه این رفقا می خواهند بدون مبارزه با ارتجاع حاکم، پرچمدار انقلاب سوسیالیسم در ایران و منطقه باشند؟ 

حال دو باره بر میگردم به فرضی که درابتدای این نوشته مطرح شد، فرض کنیم امروزدر شروع انقلاب سال پنجاه وهفت بودیم با توجه به داده های فوق اگر مجاهدین با سه اصل جمهوری اسلامی « حجاب اجباری، اصل ولایت فقیه، قصاص » مخالفت نمیکردند قاعدتاً میبایست در سیستم جمهوری اسلامی با شاخص ولایت فقیه ذوب می شدند. آیا این از نگاه چپ معتقد به انقلاب به نفع مردم میشد یا ضرر آنها؟ با مراجعه به جدول لگاریتم مبارزه با شاخص امروز، مجاهدین به شکل امروزش فقط در چهارچوب مخالفت با سه اصل جمهوری اسلامی « حجاب اجباری، ولایت فقیه و قصاص » تعریف میشود، و جمهوری اسلامی با شاخص دشمن بشریت که شامل حال تمام مردم دنیا میشود با دست یابی به بمب اتم از اقتدار ویژه ای برخودار میشد که آن وقت درمحاسبات جهانی صورت مسئله قدرت وجه دیگری بنام امپریالیسم اسلامی پیدا میکرد. حال با این معادله حضور مجاهدین در صحنه سیاسی ایران بنفع مردم ایران بوده است یا ضرر آنها؟

علیرضا تبریزی

۱۳۹۶ فروردین ۱۸, جمعه

ادلب خون می گرید!




چشمان آسمان شهر
از گاز « سارین »
می سوزد،
باران خون 
برزمین 
خشک بی حاصل
ادلب
می بارد
و در این بلبشو
نگاه های هرز،
به قامت بلند
درد
موزیانه
لبخند میزنند
که چگونه
پیچک مرگ
بر تن ساقه
نونهالان
بیرحمانه
می پیچد!

علیرضا تبریزی  






جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...