۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

به بهانه پنجاهمین سال تأسیس مجاهدین خلق ایران، سخنی کوتاه با دشمنان مجاهدین!



پیشگفتار:
مدتی است دارم به یک سئوال که در ذهنم میچرخد، فکر میکنم. چرا اضداد مجاهدین، چه آنها که قبای منتقد به تن کرده اند. و چه آنها که بدون قبا و لخت و برهنه، مجاهدین را زندان و شکنجه واعدام میکنند. چه آنها که خودشان را هوادران سابق، اما دشمن فعلی مجاهدین میدانند، همه آنها جملگی متفق القولند که « مجاهدین در ایران پایگاه اجتماعی » ندارند؟ میگویندـ آنها بسیار اندکند! میگویندـ سالهاست که از بین رفته اند! کافی است در گوگل واژه « مجاهدین » را جستجو کنیم، در کمال تعجب مشاهده میکنیم انواع و اقسام سایت ها و وبلاگها به اصطلاح سیاسی بر علیه جریانی است، که منکر وجودشان هستند! اگر تمام دستگاه اضداد را، از جمهوری اسلامی تا بریدگان ومماشاتگران شرق و غرب را به بزرگی یک « اژدها هفت سر » در نظر بگیریم و مجاهدین را به زعم همانها که دیگر « آنها » وجود ندارند، یک « مورچه » بپنداریم، آن وقت میتوانیم تصور کنیم، یک مورچه چه خطری میتواند برای اژدهای هفت سر داشته باشد که شب و روز از پی او میدود برای آنکه آن را نابود کند؟ این چه نوع بیماری است که از چیزیکه وانمود میکنند از آن نمی ترسند، اما از ترس آن، بیشترین هزینه را برای نابودی اش می پردازند؟

در باب مورچه ها حکایات و اشعار و ضرب المثل های بسیاری گفته، سروده و نوشته اند. درفرهنگ کوچه و بازار میان مردم عامی وعادی در هر جا و مکانی، بسته به موقعیت و شرایط از مورچه برای دادن پند و اندرز به دیگران استفاده کرده اند. مورچه حشره ای است اجتماعی، و بسیار سخت کوش. چند برابر وزن خودش بار حمل میکند، که هیچ جنبده ای در روی کره زمین توانایی آن را ندارد
از قول سعدی شاعر بزرگ شیراز باید به دیکتاتورها گفت : مزن بر سر نا توان دست زور ـ که روزی بپایش در افتی چو مور. البته مجاهدین مظلوم هستند اما ناتوان نیستند. شاعر بزرگ طوس فردوسی میفرماید: میازار موری که دانه کش است \ که جان دارد و جان شیرین خوش است. هزار سال پیش انسان والایی چون او چنین شیرین سخن گفته است، اکنون اگر او زنده بود؛ درکمال تعجب وحیرت می اندیشید؛ پند واندرزش بعد از قرنها به انسانها هیچ یاری نکرده است. انسانهایش « جان شیرینشان » توسط یک مشت کله پوک « داعشی » مثل برگ گل پرپرمیشوند، چه برسد به مورچگانش.  سپس به خودش میگوید: پس چرا شاعرانش از دریچه « نفرت » بجای درس ایستادگی دادن، سرود « تسلیم شدن» می سرایند؟! 

در این نگارش طنزتلخی نهفته است که از یک سو سماجت در مقاومت جهت رسیدن به حق را بازگو میکند و از سوی دیگر حکایت بزدلانی است که خود را تسلیم دشمن میکنند وآن را نشانه نبوغ و هوشیاری خود میدانند و در کمال وقاحت مبارزین را تشویق به تسلیم شدن میکنند. در حقیقت نگارنده با مقدمه فوق تصمیم داشتم به قشنگترین وجه مضحک بودن تلاش های بیهوده « اژدهای هفت سر » رژیم جنایتکار آخوندی ـ آمریکا ـ اروپا ـ بریدگان و پادوهای وزارت اطلاعات ـ بنگاههای خبری بی بی سی، رادیو فردا...... که کمر همت برای نابودی « مورچه سخت کوش مجاهدین » بسته اند را نشان دهم.باز هم یک لحظه تجسم کنید؛ اژدهای هفت سر عظیمی را که تلو تلو خوران به دنبال مورچه ای میدود تا او را زیر پایش له و لورده کند و یا با آتش دهانش بسوزاند. اما، هر چه مورچه با زرنگی جا خالی میدهد؛ اژدها بیشتر عصبانی میشود و بیشتر پا برزمین میکوبد و از دهانش آتش خارج میکند، و متعاقبا به زمین و زمان ناسزا میگوید و منکر قدرت و تیزهوشی مورچه میشود. 

تا اینجا را داشته باشید، جماعتی که قدرت مانور مجاهدین را به سخره گرفته اند، میگویند:
ـ مجاهدین پایگاه اجتماعی ندارند!
ـ آنها از بین رفته اند و دیگر وجود ندارند!
ـ در گردهمایی های سالانه شان حضور خارجی ها بیشتر از ایرانی های طرفدار آنهاست!
ـ شستشوی مغزی شده اند!
ـ بیماران عقیدتی هستند!!!
ـ آنها خودشان را شکنجه میکنند!
ـ و...و...و...
حالا در این میان " روشنفکرهای  داعشی" که خودشان از سرگردانی دچاراسکیزوفرنی سیاسی گشته اند، میخواهند بیماران " عقیدتی " را با داروی پاسیویزیم بهبود دهند. بیچارگان از آلزایمر زودرس رنج می برند، بی آنکه پرواز را بیاد بیاورند که چگونه د ر آسمان مبارزه اوج میگرفتند؛ اکنون به بالهای بی اراده شکسته خود مینگرند. آنها تا قبل از اینکه  " مجاهدین " در دایره ای از آتش قرار بگیرند، خودشان همان دفاعیات را از آنها میکردند که اکنون مجاهدین از خود میکنند، و با افتخار از اینکه درکنار مجاهدین هستند داد سخن میدادند. حلقه آتش که تنگتر شد، گفتند " ما نیستیم " بجای اینکه « لااقل » کنار دست بنشینند، پشت دست دشمن نشسته اند و به تقلب در بازی به او کمک میکنند. و با داد و فغان رو به جلو فرار میکنند تا از قافله خیانت عقب نمانند.

القصه، اگر میدان مبارزه را « رینگ بوکس » که دو حریف برای پیروزی مبارزه میکنند در نظر بگیریم. مجاهدین بعد از خیانت یاران نیمه راه، تنها مانده اند وسط « رینگ حق » مربی هشیارآنها تشخیص داده است « میتوان و باید » ـ بنابراین عزمشان را جزم کرده اند تا « آخرین راندِ » سرنگونی مبارزه کنند؛ داور وسط و داورهای کنار رینگ ( سازمان ملل و یونامی و کمیساریای حقوق پناهندگی ) چشمانشان را به روی خطاهای دشمن بسته اند و می بندند. حریف که بویی از انسانیت نبرده است، درون دستکش های بوکسش را با سرب پُرکرده است. دوستان سابق و دشمنان فعلی تا فرصتی پیش می آید، از بیرون رینگ می آیند و می پرند وسط رینگ و مشتی میزند و به سرعت جیم میشوند. " متعاقبا ناجوانمردانه فریاد میزنند؛ تو که گفتی ـ راند اول میبری، پس چرا نبردی؟ و در جواب معترضین « اندک!! » نیز پرخاش میکنند " ساکت، شماها شستشوی مغزی شده اید "  و از آن طرف سیصد بلندگوی « دلسوز » یک پارچه فریاد میزنند، عزیزم تسلیم شو، قبل از اینکه « ناک اوت » شوی! اما تنها انگیزه ادامه به این مبارزه نابرابر و ناجوانمردانه، غیرت و از خودگذشتگی است. که از دید بزدلان و فرصت طلب جبون " شستشوی مغزی " است.

حال تصورش را بکنید، تنها ابر قدرت دنیا، ابرقدرت ارتجاع، اتحادیه اروپا و بقیه خائنین ریز و درشت وطنی وغیر وطنی مانند لاشخورهای فرصت طلب بالای سر مجاهدین به پرواز مشغولند و میخواهند پس ازحذف فیزیکی مجاهدین، سر سفره قدرت با داعشی ها « نان مفت درآبگوشت نفت ترید » کنند. باید خطاب به آنها گفت: شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لُف لُف خورد، گهی دانه دانه.


علیرضا تبریزی

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...