۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

عیدی دگر باید ساخت




دوستان با عرض پوزش کدام عید؟

سی و پنج سال است
عید از خانه و مأوای مان
کوچ کرده است،
رفته است
به دیاری ناپیدا
سی و پنج سال است
سبزه و سمنو و
عطر اسکناسهای عیدی
بوی خون و پشم و پیله
آخوند های کثافت را گرفته است

سی و پنج سال است
حاجی نوروز
رخت عزا بر تن کرده است
سفره هفت سین
مان را با
سرنیزه
سیم خاردار
سرشکستگی
سربه نیستی
سفاهت
سفلگی
سیاهی
تزئین کرده اند

هموطن دگر،
زمان بیدار شدن از
رویاهای گذشته و دور است،
چه بودیم و چه شدیم
چاره بدبختی های امروزمان نیست
وقت خانه تکانی است
هر چه
ریش و پشم عبا و نعلین است
به دور باید انداخت
لباس نو
بر تن نوروز
باید کرد
خانه را
از چنگ دشمن
آزاد باید کرد.
عیدی دگر باید ساخت
خالی از کینه و نفرت
سفره هفت سین دگری باید ساخت:
سرنگونی،
سرفرازی،
سربلندی،
سلامتی،
سروری،
سروش و
سرسبزی


علیرضا تبریزی








۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه

تولدت مبارک ای غریبه!


  • دوست ناشناخته من! خواستم تولدت را تبریک بگویم، می خواستم، وقتی برات مینویسم کمی با بقیه دوستانت فرق داشته باشد. نمی خواستم که همه آنرا بخوانند. امروز که دیگر امروز نیست، در حقیقت یک روز است، که دیروز شده است. خیلی برات میخواستم حرف بزنم، میخواستم بنویسم که دنیا با آدمهاش آنقدر ها هم ارزش ندارد که خیلی ها براش سرودست میشکنند، تا دو روز بهتر زندگی کنند! یا اینکه بیشتر پز بدهند. دنیا اساسش، قرار هم نبوده است که بر پایه عدالت باشد. دنیا رو آدمها خودشان خراب کرده اند، از اوبامایش بگیر تا احمدی نژادش، راستی دنیا به نظر تو میتوانست از این هم مسخره تر باشد؟ نخ خیمه شب بازی اش، یک سرش به آقای آمریکا وصل باشد و سر دیگرش احمدی نژاد؟ وقتی نخبه های این جهان اینها باشند، وای بر آنها که از طبقات ضعیف و بدبخت جوامع بشری هستند. اما خب چه میشود کرد؟! برای همین بعضی وقتها میگم، دوست داشتن آدمها به اندازه همین « لایک » زدن شده است، بعضی وقتها وقت نداری مطلب را بخوانی یا ببینی، برای اینکه دل دوستت رو شاد کنی، لایک میزنی. یعنی دوست داشتن دیگه عمق ندارد، همینجوری سطحی یکی را دوست داری. چون اگر عمیق شود، امکان دارد که توش غرق بشی و نتونی خودت را از گرداب عشق نجات بدی. البته این عشق میتونه به همه چیز باشه، به زن، بچه، دوست، شوهر، پدر، مادر، خواهر و برادر، فامیل زن و یا شوهر، اصلا به انسانیت. اما اگر کسی قدر دوست داشتن را ندانست چی؟ دوست داشتن، گوهری است که بعضی ها قدرش را نمیدانند، مانند پول سیاه خرجش میکنند. برای همین دل " عاشق دوست داشتن " را با نامردی میشکنند. دلم از دست روزگار، لبریز است، شاید یک جایی هم برای شنیدن حرف های تو باشد. وقتی تو خالی شدی، شاید آن وقت ظرف دلت برای شنیدن حرف های من جا باز کند. فقط چشمه را به من نشان نده، چون آن وقت ترکهای کویر لب تشنه ام، از حسرت شنیدنش میسوزند! بگو تا من لبی از حرفهای ناگفته ات تر کنم. برای شنیدن حرفهایت، نیازی به چشمه نیست، یک کوزه آب هم مرا سیراب میکند. آرزو میکنم که همیشه غنچه لبت به خنده بشکفد، هیچ وقت گل رویت پژمرده نشود.
  • علیرضا تبریزی

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...