۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

تصاویر دستگیری جوانان به اتهام اوباش در شمال تهران



 تصاویر دستگیری جوانان به اتهام  اوباش در  شمال  تهران..... .8 اسفند-91
چگونه چنین رژیم جنایتکار ونا مشروعی که با شهروندان خود رفتار غیر انسانی می کند چون توانایی پاسخگویی به مطالبات مردم نیست . یا اینکه قادر نیست خواست جوانان را بر آورد نماید. یا برای شان  کار  ایجاد کند. مهمتر اینکه نمی تواند رشد لجام گسیخته تورم و گرانی را مهار کند که منجر به رشد فقر وبیکاری شده است . از سوی دیگر رقابت و اختلاف جناحی و باندی  نا شی از جنگ قدرت و ثروت هم نه  سخت بالا گرفته که علنی شده است . بنابراین برای اینکه  فضای انفجاری جامعه  کنترل شود .پس هر از گاهی نیروی انتظامی  هجوم وحشیانه ومغول وار به جوانانی می آورد و با ضرب وشتم وتحقیر کردن شان  و متهم کردن  به اراذل واوباش  با اسامی  امیر گامبالو،، مهدی خورخوره، مجتبی گوشوک، امیرکوچولو، مهدی لشه، شهرام آبگوشت، حشمت سگارو، حامد ملخ، مهدی بله گولاخ، حمید خاک بر سر، علی کافر، مسعود قربتی، حسن کلاغ، میلاد خفه کن، وحید خارجی (متهمی که با پول زورگیری از مردم به خارج سفر می کرد)، یونس مورچه خور، احسان دراگو، فرهاد شیلنگ، ممد خوشگله، علی سیرابی و حسن کثیف دستگیر می شوند .در صورتیکه اراذل واوباش آنانی اند که 34 سال است حاکم شده اند . از طرف دیگر  این جوانان قربانی دست پروردگان همین رژیم جنایتکار می باشند. آیا این رژیم  که هرروز بطور آشکار ا نقض حقوق بشر می کند مشروعیت دارد؟ آیا باز هم می توان امید واهی به اصلاح شدنش داشت ودر  دام بازی انتخابات – انتصابات –تقلبات ریاست جمهوری اش افتاد و در آن شرکت نمود. ویا نه  باید برای پایان دادن به این شرایط بغایت ضدانسانی تحمیلی مبارزه برای تغییرات دمکراتیک در ایران کرد؟

م ـ گودرزی




فرارودوازدهمین مرحله طرح برخورد با اراذل و اوباش اخلالگران نظم و امنیت، امروز برگزار شد و 45 نفر از اراذل و اوباش مناطق شمالی پایتخت دستگیری و نمایش داده شدند.به گزارش فرارو، در مرحله یازدهم برخورد با اراذل و اوباش که در مناطق تجریش، ولنجک، پارک وی و دربند به اجرا در آمد اراذل و اوباشی همچون، امیر گامبالو،، مهدی خورخوره، مجتبی گوشوک، امیرکوچولو، مهدی لشه، شهرام آبگوشت، حشمت سگارو، حامد ملخ، مهدی بله گولاخ، حمید خاک بر سر، علی کافر، مسعود قربتی، حسن کلاغ، میلاد خفه کن، وحید خارجی (متهمی که با پول زورگیری از مردم به خارج سفر می کرد)، یونس مورچه خور، احسا دراگو، فرهاد شیلنگ، ممد خوشگله، علی سیرابی و حسن کثیف شناسایی و دستگیر شدند.گفتنی است متهمان صبح امروز در میدان تجریش در انظار عمومی گردانده شدند. گزیده عکس های فارس، مهر، ایسنا و ایرنا از دستگیری و نمایش اراذل و اوباش را در زیر ببینید.













۱۳۹۱ بهمن ۲۶, پنجشنبه

والنتین و جنایات سفید!





امروز روز والنتین است! دلم گرفته است. درست شش روز مانده به « والنتین » سحرگاهان، چهل موشک و خمپاره  به سوی « زندان لیبرتی » ( بی مورد هم نیست که اسمش « زندان آزادی » است ) پرتاب میکنند ـ به مکانی که شرایطش خیلی بد و نامناسب است. جایی است که پس از انتقال مجاهدین از اشرف به آنجا، در مدتی بس کوتاه « کمپ لیبرتی » ـ " زندان لیبرتی" نام گرفت. راستی آنها در آن مکان بسته چه تهدیدی جانی و مالی  برای کسی داشتند؟ و چه مزاحمتی برای کسی فراهم میکردند؟ راستی چقدر باید از درجه والای انسانیت به پست ترین نقطه نزول کنی که ناظر و آمر این « جنایت سفید »  باشی؟ جنایتی  که معتاقب آن شش شهید ودهها مجروح به جا بگذارد. در کجای این عمل « عشق » نهفته است، کجای این عمل مباهات دارد؛ انسان های بالغ، مدعی فهم و شعور! جوازاین جنایت را صادر کرده اند، همانهایی که قوانین حقوق بشر را نوشته اند؛ همانها، خودشان نیزمقدمات جنایات را برای دیکتاتورهای کوتوله فراهم میکنند که حتی در باطن اکراه دارند فرهنگ آنها را هم طراز خودشان بدانند. همانها. این « حقوق بشر» لعنتی را که بعضی ها با آن ژست انسان بودن میگیرند؛ آیا حقیقتا نمیدانند « آن » فقط برای پشت ویترین افاضات خوب است!؟ راستی در مقر سازمان ملل چه میگذرد؟ اصلا وقتی « وتو » هست؛ معنی و مفهوم سازمان ملل یعنی چه؟ اصلا این آقایان با کت و شلوار اتو کشیده وکروات دو گره؛ چه غلطی برای این جهان نا منظم میکنند؟ پیش خود میگویم: کاشکی آنقدر قدرت داشتم که میتوانستم آن شعر سعدی را از بالای سردرسازمان ملل میکندم و میگفتم: " شما بی فرهنگ ها، فرهنگ ها را نابود کردید؛ شما بی فرهنگ ها غلط میکنید نیات خالصانه سعدی بزرگ را با افکار کثیف تان نجس میکنید؛  آن شعر را از سر در سازمان ملل تان پاک کنید؛ این لباس برازنده قواره افکار کثیفتان نیست؛ دیگربس است دروغ و حیله های دمکراسی مآبی؛ دیگر بس است چپاول و دزدی و کشتار با اسم حقوق بشرـ توکز محنت دیگران بی غمی      نشاید که نامت نهند آدمی ...... "

 به این می اندیشم، در عصر ارتباطات، اگر امروز والنتین پس از 1744 سال زنده میشد، با دیدن این همه وحشیگری و جنایت پیش خودش چه میگفت؟  یقین دارم، بعد از شنیدن و دیدن جنایات روزانه بشار اسد ـ جنایات و کشتارزندان لیبرتی از ناظرین و آمرین این جنایات به او حالت تهوع دست میداد.

علیرضا تبریزی

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

جشن « عاطفه ها » در سه پرده!





پرده اول:
شکوفایی اقتصادی ایران!
رژیم سی و چهار سال است که در اخبار اقتصادیش همیشه مدعی شکوفایی اقتصادی بوده است. ضمن اینکه خمینی مسئولیت اقتصاد را بر روی « گرده خر » قرار داد. خر بیچاره ای که قبل از انقلاب کاه حمل و نقل میکرد، اکنون میبایست بار بزرگترین مسئولیت را که همان « اقتصاد » باشد را بدوش بکشد. آنهم اقتصاد کشوری را که برای رفاه بهتر انقلاب کردند. حال در کنار این همه قمپزهای شکوفایی اقتصادی که رژیم همه ساله در میکند، با وجود ثروت هنگفت منابع طبیعی گاز و نفت ـ  صنعت و تکنولوژی زیر صفرـ وجود جشن « عاطفه ها » نمایش مسخره ای است که رژیم سعی میکند با گذاشتن « هندوانه های عاطفی » زیر بغل مردم، بخشی از معضل آنها را بدلیل وجود اختلاس های میلیاردی و نجومی ( در اینجا بخش علنی شده اش ) حل کند. نبودن مدیران با تجربه در رأس امور اداری کشور؛ یکی از صدها عوامل ورشکستگی اقتصادی رژیم است که دودش مستقیما به چشم مردم بینوا رفته است. روی آخوند جماعت با سنگ پای قزوین برای روکم کنی؛ کورس میگذارد. اما با پررویی تمام وقتی نمیتواند جوابگوی نیازهای مردم باشد؛ میگوید که همه اش توطئه منافقین و استکبار جهانی است ـ ضمن اینکه با اخبار اقتصادی ساعت نه هرشب چیزهای دیگری به خورد مردم میدهند ـ همه دنیا در فقرو بیچاره گی بسر می برند غیر از ایران! 

پرده دوم:
رفاه عمومی در بستر دمکراسی
در نظام های دیکتاتوری برای حفظ قدرت؛ به اولین چیزی که چنگ اندازی میکنند؛ منابع طبیعی و ثروت های آن کشور است. سیستماتیک آنهایی که در رأس قدرت نظام دیکتاتوری قرار میگیرند، به تنها چیزی که فکر میکنند این است "چگونه به ثروت باد آورده برسند " برای همین منظور در وهله اول به زور متوسل میشوند تا بتوانند با ایجاد رعب و وحشت در مردم جلوی هر گونه اعتراضی را بگیرند. و از همین جاست که  مخالف تشکیل احزاب متعدد است. چون میداند، با حضور احزاب مختلف نمیتواند به چپاول ثروت و منابع طبیعی مشغول شود. از این رو با زور و شانتاژ به مردمشان اینطور وانمود میکنند که " احزاب با عقاید سیاسی مختلف مانع اصلی پیشرفت مملکت هستند " و با این بهانه بساط دیکتاتوری خودشان را بر سر مردم پهن میکنند. اما از آنجائیکه روشنفکران واقعی و دلسوز مردم در سطح وسیع جنایات و دزدی های دیکتاتورها را افشا میکنند، خطر زندان و شکنجه به دست نظام زورمدار را با جان و دل میخرند. اینکه چه کسی و چه گروهی میتواند با طولانی شدن شکنجه و زندان و مبارزه دوام بیاورد، بستگی به این دارد که آنها تا چه اندازه به مردم وفا دارند. بدیهی است که خازن مقاومت همه آدمها به یک اندازه مقاوم نیستند. درست مانند یک دستگاه ترانزیستوری که درجه مقاومت خازن هایش متفاوت است، در شرایط و حوادث مختلف یکی زودتر میسوزد و دیگری دیرتر، بعضی ها هم اصلا نمیسوزند. با همین دلیل فیزیکی و محاسبه ساده می بایست در بیابیم که هر چه دستگاه دیکتاتوری قسی تر و شقی تر باشد؛ بخصوص اگر مهندسین این دستگاه دائما سعی کنند، آنرا تعمیر و یا با اشکال و فرمهای مختلف تغییرش بدهند، به همان نسبت نیروی مقاومت بیرونی تحت تأثیر همین کمک های بیرونی کم کم خدشه دار میشوند! خازن های ضعیفتر میسوزند و از دور خارج میشوند. حال اگر این خازن به شکل منفی در سیستم بازتولید قرار بگیرند، مهندسین نظام دیکتاتوری میتوانند آنها را با بار منفی در مدار دیگری استفاده کنند. 
مقاومت مجاهدین خلق در عراق از بدو ورودش را هم باید با همین محورسنجید. مقاومت از ابتدا بر پایه یک اصل بنا شد، سرنگونی رژیم. صورت مسئله همیشه سرنگونی بوده است، هیچ تغییری هم در ماهیت رژیم بوجود نیامده است، که جواب صورت مسئله ما هم تغییر کند. رژیم همان رژیم دیکتاتوری هست که از ابتدا بوده است، تازه با مرور زمان پیچیده تر هم شده است، اشکال و فرمهای مختلفی پیدا کرد، بی آنکه در ماهیت اصلی اش تغییری بوجود آمده باشد. و بر اساس همین اصل تا زمانیکه رژیم با هر شکلی که وجود دارد، مقاومت هم بدون اینکه صورت مسئله اش تغییر یابد وجود دارد. حال اگر غیر از این عمل کنیم، یعنی باید بپذیریم که این رژیم باید بماند.

پرده سوم:
تشویق به ماندگاری دیکتاتور!
کمپین برای انتقال فوری ساکنین لیبرتی به کشور ثالث، « جشن عاطفه ها ی » جدیدی است؛ تا صورت مسئله شقاوت و قساوت ها رژیم را با آن پاک کنند! دهن کجی به مبارزه ای است که اصل و مبنای سرنگونی رژیم است. در حقیقت بجای اینکه کمپینی بر علیه جنایات رژیم و خط جدید مماشات با مهره « حقوق بشری » راه اندازی کنند، برعکس با اینگونه دلسوزی های از نوع خاله خرسه، میخواهند بر جنایات رژیم سرپوش بگذارند و خط تنفر نسبت به رهبران مجاهدین را در نزد ناآگاهان جا بیاندازند. در یک نگاه اجمالی به پست ها و کامنت هایی که درصفحه فیس بوکی که بدین منظور ایجاد شده است، درمی یابیم بجای اینکه نیش و زهر حملات موشکی رژیم به زندان لیبرتی را به رژیم بزنند و بریزند، آنرا به رهبران مجاهدین میزنند ومیریزند. این خازن های سوخته در حقیقت باید به این نکته توجه داشته باشند، مقاومت و مبارزه حق همه است؛ واین رژیم و نماینده سازمان ملل هستند که قصد دارند در راستای  پروژه مماشات که اصرار دارند با انتقال آنها به « زندان لیبرتی » خط تسلیم شدن را به پیش ببرند. اگر سازمان ملل و نماینده اش حقیقتا هدف و قصد این را داشتند که آنها را به کشور ثالث منتقل کنند، هیچ لزومی به این نبود که لقمه پذیرش پناهندگی را دور سر « زندان لیبرتی » بگردانند. از همان اشرف میتوانستند این کار را انجام بدهند. حالا که میدانید پروژه مماشات مانع اصلی انتقال آنها به کشور ثالث است، و حالا که میدانید که دست رژیم برای کشتن مجاهدین با چراغ سبز« مارتین گوبلز » باز است، و حالا که میدانید برای اینکه بتوانید وجدان به خواب رفته حقوق بشریها را بیدار کنید، نیاز به پروسه زمان طولانی هست، و حالا که میدانید این رژیم الساعه کرم موشک پرانی اش گل می کند، پس کمپین انتقال به اشرف را سرلوحه اهداف خودتان قرار دهید. زیرا تا آقایان بخواهند از خواب زمستانی مماشاتشان  بیدار شوند و بخواهند سلانه سلانه یک تصمیمی برای درخواست پناهندگی آنها بگیرند، آنها میتوانند لااقل تا خروج از عراق چند صباحی در مکانی امن تر و خالی ازهرگونه گرفتگی فاضلاب و پر از لنجزار و کثافات بسر ببرند!

علیرضا تبریزی

روغن وازلين و مرحوم خروس چهل تاج





داستان خروس و روغن وازلین و خاموشی صدا که روی سخن به مردم و سیاست دولت است . از طرف دیگر می تواند شامل حال رهبر ولی فقیه هم بشود . زیرا وی بدلیل یبوست ناشی از مصرف تریاک است که می تواند وقتی بر سر منبر برود عربده ضد آمریکایی بکشد و آن را تبدیل به بهانه وچماق وتهدید واتهام علیه مخالفان ومنتقدان ومعترضان ورقبای خود کند .برای خلاصی باید یکی مثل بقال محل در بیت رهبری پیدا شودتا با وازلین همان کاری را انجام دهد که با مرحوم خروس 40 تاج قوقولی کنان بی محل خوان شد. حکایت خروس چهل تاجم را قبلا گفته ام که نابهنگام می خواند و بابای خدابیامرزم شرط کرد اگر امشب باز هم نابجا بخواند کارد را با گلویش وصلت می دهد و من بیچاره شب تا صبح بیدار ماندم و تا خروسم نصف شب می خواست بخواند نوکش را می گرفتم که صدایش در نیاید كه اگر مي خواند با اولين قوقولي قوقو حكم مرگش را امضا مي كردفردايش بقال محل به دادم رسید و گفت ماتحت خروست را چرب کن تا دیگرنخواند …!! میگفت خروس برای خواندن باد در سينه می اندازد و انوقت میخواند و اگر ماتحتش چرب باشد موقع خواندن بادِ در سینه انداخته فِسّی از ماتحتش خالی می شود چون دیگر نمی تواند ماتحتش را به هم بکشد و باد را در سينه نگه دارد باسن خروس زیبایم را وازلین مالیدم چند شب و دیگر نخواند طفلک…!! بعد از چند شب دیگر یادم رفت که وازلین بمالم و خروسم هم یادش رفت که بخواند….یا که یادش بود اما از مرغها خجالت می کشید که مثل هر شب به جای نغمه زیبایی که از حنجره اش برمی امده باد باسنش را تحویل انها بدهد….!! خروسم مَلول شد…!! خروسم مُرد بیچاره از نخواندن. حالا حکایت یارانه ها حکایت همان وازلین است…!! تا می خواهد صدایمان درایدماتحت مان را با یارانه چرب می کنندمی ترسم از ان روزی که دیگر .... مارا چرب نکنند و ما هم یادمان برود که روزی می توانستیم فریاد بزنیم

م ـ گودرزی

۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

مسافر دیار مرگ!






مسافر دیار مرگ!

در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 
برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار نشسته ام،
چمدان روح و جسم خسته ام را بسته ام
با چندمتر متقال سفید و یک تابوت سیاه 
همراه با کارنامه سالهای زندگی ام 
خودم را برای یک سفر ابدی
آماده کرده ام
آگاهم کسی از آن دیار برنگشته است
تا بگوید چگونه جایی است.
اما میدانم، دغدغه دیدن چهره های تکراری را ندارم
دیگر مجبور نیستم برای فرار از چهره های مغرور
خودم را پشت درخت خیانتکاران مخفی کنم
میدانم، هر جا که باشد، آرامشی دارد
که « سرزمین زنده ها » آنرا ندارد
سرزمین زنده ها تنها مکانی است
 که پر از نکبت و خودخواهی است
برای پیدا کردن یک لقمه نان اضافی
کاشک فقط محبت را فراموش میکردند
عذاب جهنم زندگی، کمترین عذابش است
راستی سفر به دیار مرگ تنها مکانی است
که هیچکس برای رفتنش به آنجا هیچ شتابی ندارد
اما من برای سفر به مرگستان بسیار عجله دارم 
چمدان روح خسته ام را بسته ام
از دغلبازان خیلی خسته ام
میدانم در آن دیار، کسی مرا به دینی که ندارم
با صورتک دوستی، نزول خوار خطابم نمیکند
و کسی مرا به خاطر خطایی که نکرده ام
داغتر از آش سرزنشم نمیکند 
و دیگر کسی از فرسنگها راه دور،
مرا برای طلبی که ندارد بازخواست نمیکند
و من چه بی تابم، برای سفر به مرگستان
سفری که در آنجا،
نه از اشکال خبری است و نه از شمایل 
چهره ها یکسانند، درست مانند گوسفندها
نه کسی را برای زیبایی اش می ستایند
و نه کسی را برای زشتی اش می آزارند
سفری که در آنجا،
نه از سفره های رنگین جوایز نوبل خبری است
و نه از کودکان گرسنه آفریقایی
و نه حتی از نامهای چندش آور

در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 
برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار نشسته ام،
میدانم آنها که هیچ وقت چشم دیدنم را ندارند
 بعداز سفرم شادی کنان
اشک شوقی نیز می ریزند.

علیرضا تبریزی

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...