۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

انقلاب از روی سیری!

یک تفکر و پدیده غیر معقول بین یک سری از ایرانیهای طرفدار " هیچ " رایج است، که می گویند: « مردم از روی سیری انقلاب کرده اند » نخست باید به طرفداران اینگونه نظریه خاطرنشان نمود، شعور مردم "توپ بازی فوتبال" نیست تا آنرا در زمین منافع تان به سوی دروازه طمع شوت کنید. با این بینش، عقایدی را دارید القاء میکنید، چنانچه اگر درحضور بیگانگان عنوان شود، تصور میکنند که حتما مغز همه ایرانی ها در آن زمان پاره سنگ برداشته بوده است.... عجبا! این درست مانند این می ماند که ادعا کنیم، مردم سوئد بخواهند بر هر چه رفاه و آسایش است لگد بزنند، بروند بدنبال فقر و بدبختی...درست است که جمهموری اسلامی، نکبت و بدبختی را چندین برابر کرده است، اما ابدا بدین معنا نیست که ما در دوران سلطنت پهلوی از رفاه عمومی خوبی برخوردار بوده ایم. اتفاقا شروع و زمینه انقلاب در وهله اول وجود فقرو نبودن رفاه عمومی در سطح جامعه بود. بنده تا پانزده سالگی در جنوب شهر تهران زندگی کردم، اما بعدها به دلایلی، خانواده ام مجبور شدند به شمال تهران نقل مکان کنند، تازه در شمال تهران تفاوت طبقاتی بین کسانی که در منطقه قیطریه، چیذر، اختیاریه، با اینکه شمال تهران محسوب می گشت، با کسانی دیگری که در فرمانیه، الهیه، دزاشیب میزیستند، فاصله نجومی داشت. تجارب زندگی در دو محیط متفاوت، علی رغم اینکه محل سکونت زندگی امان قیطریه بود، باعث شده بود که فقر را به بهترین وجه ممکن لمس کنم، تازه متوجه شدم که فقیر بودند یعنی چه؟ از آنجائیکه در جنوب شهر تهران یک سیستم سوسیالیزم به شیوه فقیرانه حاکم بود، می شود گفت که همه تقریبا باهم فقیرانه برابر بودیم. هرچند در بین فقرا، بین فقیر و فقیرتر اختلاف طبقاتی جزئی نیز وجود داشت. اما باز در زمینه اجتماعی دارای درد مشترک بودیم. بزرگترین شاهکار" شاه " اگر بشود اسم آن را « تغذیه » گذاشت، مدارس دوران ابتدایی و راهنمایی برای یک مدت محدودی از تغذیه رایگان برخوردار بودند، توزیع آن هم به شیوه جهان سومی از استاندارد پائینی برخوردار بود، نه از سالن غذاخوری خبری بود و نه از بوفه، تغذیه سر کلاس به طرف شاگردان پرتاب میشد، معمولا پیش می آمد نیم ساعت قبل و بعد از توزیع تغذیه جو کلاس متشنج میگشت، تغذیه، شامل شیر، بیسکویت، پرتغال، سیب، موز، نان ماشینی، پنیر دانمارکی میگشت. هرروز یک پاکت شیر به همراه بیسکویت یا یک میوه به هرنفر داده میشد، آنها که فقیرتر بودند تغذیه اشان را میفروختند. روزهایی که پنیر دانمارکی تقسیم میشد، فقط توی سر هم دیگر پرتاب میکردند، و شعری میخواندند با ریتم شعر لیلا لیلارو بردن «لیلا لیلا، لیلارو بردند به جای تغذیه لاستیک چپوندن». احتمالا مسئولین وزارت آموزش و پرورش بدلیل آشنا نبودن به سیستم تغذیه اروپایی، لابد یک جایی خوانده بودند که پنیر دانمارکی سرشار از پروتئین و ویتامین است، اما نمی دانستند که ابتدا میبایست زمینه فرهنگی، استفاده از تغذیه را برای مدارس فراهم کنند، برای پی بردن به رفاه عمومی یک جامعه؛ مدارس، تنها جایی است که این امکان را برای ما فراهم میکند، تا اقتصاد جامعه را کالبد شکافی کنیم. لباس و کفش های مندرس و تکراری نود وپنج درصد از شاگردان مدارس به راحتی زبان گویای شرایط اقتصادی کل جامعه بود، تازه من از تهران میگویم، خودتان حساب کنید در شهرستانها چگونه میتوانست باشد. شاید آن شرایط موجود برای یک کشوری که از منابع نفتی و معدنی محروم است، بسیار عالی می نمود، نه کشوری، مانند ایران که قدمت تاریخی و فرهنگی اش بیش از دوهزاروپانصد سال است، وجب به وجب خاکش سرشار از معادن زیرزمینی است. این واقعیتی است که باید بپذیریم، دیکتاتورها نه مدیریت دارند و نه به منافع مردمشان فکر میکنند، آنها به تنها چیزیکه توجه دارند، این است جیب های گشادشان را از کیسه مردم پرکنند، تا به مردم فقیرشان فخر بفروشند. فاصله طبقاتی حاکم در زمان شاه و نبودن آزادیهای سیاسی، وجود سیستم تک حزبی " رستاخیز" که بعد از انقلاب جایش را به " حزب الله " داد، فقط و فقط زمینه ساز انقلاب بودند. تا ما خودمان را از غرور پوشالی تمدن " کوروش بزرگ " خالی نکنیم، تا چشمانمان را به واقعیتی که بر جامعه حاکم است باز نکنیم و " احمدی نژاد " را بگوئیم، انشاالله گربه است ، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.


علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...