۱۳۹۴ آبان ۲۶, سه‌شنبه

نامه ای به یک رفیق نیمه راه!

رفیق نیمه راهی با نام مستعار « ساسان » در سایت « دریچه نفرت » زیر یکی از صدها مطالب کینه توزانه شاعرک مفلوک تحت عنوان « باشرف ها! » نگارنده را مورد عنایت خودش قرار داده است که ذیلا از نظرتان میگذرد:
 " لطفا هموطنان عزیز سری به سایت آفتابکاران بزنید شکر براکنی های اقای علی رضا تبریزی را بخوانید و ملاحظه بفرمایید حامیان مقاومت و فداییان رهبرجه انساها. محترم و والایی هستند ایشان تهدید میفرمایند با زبان زیبا و رسایشان در اینده ای بسیار نزدیک خودشان و رهبرشان همراه با دموکراسی مدل رجوی و ماه تابان وارد ایران میشوند و حساب همه منتقدین را خواهند رسید. شتر در خواب ببند بنبه دانه کهی لف لف خورد که دانه دانه. خواندن مطالب حامیان آقای رجوی به من حال تهوع میدهد و از خودم بیزار میشوم برای روزهایی که از هوادران این سازمان بودم و عمری را با اعتماد به اینها به بطالت کذراندم و امروز خوشحالم که از این خواب خرکوشی مدتهاست بیدار شدم و تمام سعی من در این است که با تماس با هواداران انها را با حقایق آشنا کنم و خوشبختانه تا به امروز موفق هم بوده ام  ادامه خواهم داد "

صرف نظر از اینکه آیا واقعا ایشان همان دوست سابق و نیمه راه نگارنده باشند یا نه، اما نوع تفکر و ادبیات و اظهار پشیمانی کردن کلیشه ای او از نوع همین جناب، با اسم مستعار « ساسان » است. دوست نادم و نیمه راه سابقم، خطاب به شما میگویم:
ـ من بر خلاف تو، از بدو آشنایی ام با تو که مسلما منشاء آن « سازمان مجاهدین » بود، در مواضعم ثابت قدم بودم، نه مانند تو در یک روز با یک غوره سردی ام میکرد و در روز دیگر با یک کشمش گرمی ام. دوست گرامی سابقم، بارها ساعتها با هم، چه حضوری و چه تلفنی بحث میکردیم، تو خودت گواه هستی، این تو بودی که همیشه در مباحث و دیالوگ هایمان به من اهانت میکردی و من به زعم خودت « برادر مجاهد » هیچ وقت مبادرت به توهین نکردم. حتی در یکی از مباحثمان برای انکار من راضی شدی، خمینی ملعون را هم نسبت به « طالبان ها » روشنفکر قلمداد کنی! در صورتی که « طالبان ها » محصول تفکرات ارتجاعی خمینی هستند. ( بی دلیل نیست میگویند او ابوداعش است ) اکثرا باران اهانت های تو بود که بر سر مسعود رجوی باریدن میگرفت و من فقط سعی میکردم با دلیل و منطق بدون هیچ بی احترامی با تو بحث کنم. شاید همان متانت من باعث میشد که روز بعدش زنگ بزنی و از من بخاطر تندروی بیش از حدت عذر خواهی کنی. لابد بدلیل اینکه هنوز گزارش 92 توسط بره لاجوردی ارائه نشده بود! البته که چندین بار موارد مشابه پیش آمد و من با اینکه دلگیر میشدم اما به تو بی احترامی نمیکردم. یادم می آید در یک کامنت دیگری در دریچه نفرت خطاب به من گفتی که « این برادر مجاهد هر روز که میگذرد سقوط اخلاقی سیاسی اش بیشتر میشود » آیا دفاع از مواضع خود و منکر رژیم دیکتاتوری شدن، سقوط اخلاقی است؟ اما من، بر خلاف تو فحاشی کردند و متوسل شدن به پائین تنه و حرفهای رکیک زدن به اعتقادات مذهبی مردم  را سقوط اخلاقی میدانم، که تو بارها به آن مبادرت کردی و توخوب میدانستی با اینکه لائیک هستم، اما از اینگونه اهانت های چندش آور متهوع میشدم. راستی مگر رژیم دیکتاتوری ایران را سرنگون کرده اید؟ یا بساط دار و طناب و شکنجه اش را برچیده اید که اینگونه از مجاهدین طلبکار شده اید؟ تو این را« حق دمکراتیک » خودت میدانی که چگونه بیاندیشی، آیا من نیز همچون تو میتوانم ازحق دمکراتیک برخودار باشم که چگونه بیاندیشم؟ یا نه این تو هستی که باید برایم من مانند رژیم تصمیم بگیری که چگونه بیاندیشم؟ راستی مگر ایران در کجای این جغرافیای کره زمین واقع شده است که هر جا لازم باشد، خودمان را تافته جدا بافته می دانیم، هر جا که لازم نباشد جزو « بی فرهنگ ترین مردم جهان » میشویم؟ ضد اسلام بودن از نوع شما آن روی سکه مخالفت با مجاهدین است، بی آنکه به این بیاندیشیم اکنون دامنه « اسلام داعشی » با ایجاد موانع بر سر راه مبارزات مجاهدین تا بلاد دمشق و یمن نیز گسترش یافته است. بدتر از آن اکنون تا دروازه پاریس هم رسیده است! آیا غیر از این است که با این نگرش دودش فقط به چشمان مردم خودمان میرود؟ همیشه با این استدلال مضحک معتقد بودید، حضور مجاهدین باعث طول عمر رژیم گشته است، همواره می پنداشتی تا مجاهدین هستند، پس رژیم نیز به بهانه وجود آنها سرکوب میکند! به نظر من محور اصلی ضدیت با مجاهدین از همینجا نشأت میگرد، ماندگاری رژیم را ناجوانمردانه به مجاهدین نسبت دادن. نقطه عطف این « تفکر » از سال 90 با جنگ خلیج شروع شد و در سال 2003 با حمله به عراق و سقوط صدام وخلع سلاح مجاهدین وهمزمان حمله به دفاتر سازمان در پاریس به اوج خود رسید. معیار ماندگاری و استقامت هر رزمنده یا مجاهد، درست مانند خازن های یک وسیله ترانزیستوری است، همه آنها به یک اندازه « مقاوم » نیستند. بسته به ظریفت مقاومت آنها دارد. اما آنها که میسوزند دلیلش این نیست که مبارزه به آخر خط رسیده است. نظرات یک بام دو هوایت، ماهیت رژیم جنایتکار را از یاد بردن وجنایات رژیم را به مجاهدین منتسب کردن خود نشان میدهد در چه گردابی فرو افتاده ای! اگر آنچه که تو مدعی آن هستی درست باشد، پس مگر خود رژیم نمیگوید که « منافقین دیگر وجود ندارند » پس چرا باز شکنجه و زندانش برقرار است؟ مگر ندیدی که بعد از جنبش هشتادوهشت برای سرکوب مردم از وحشت شان « منافقین را تدریجی به عوامل فتنه » تغییر دادند؟ مگر دراویش گناآباد، بهائیان و یا کسانیکه از اسلام به مسیحیت می گرایند را زندانی و اعدام نمی کند؟ در کامنتت نوشته بودی که "  خواندن مطالب حامیان آقای رجوی به من حال تهوع میدهد و از خودم بیزار میشوم برای روزهایی که از هوادران این سازمان بودم و عمری را با اعتماد به اینها به بطالت کذراندم و امروز خوشحالم که از این خواب خرکوشی مدتهاست بیدار شدم  " دوست سابق من، اتفاقا وجه اختلاف ما در همین نکته است، از افتخارات من این است با اینکه « مجاهد » نیستم، اما آنها را با جان و دل دوست شان میدارم، آنها انسانهای وارسته ای هستند، چه آنها که در خط مقدم « لیبرتی » هستند و چه آنها که در پشت جبهه ها، پاریس و دیگر شهرهای جهان هستند. همه آنها دل درگرو آزادی ایران دارند. ساده می زیند، ساده می پوشند، از تجملات زندگی من و تو هم بدورهستند. ضمن اینکه از هیچکس توقع ندارند که باید مانند خودشان زندگی کنند. فهم این مهم برای تو و دوستان جدیدت که به مردم ایران پشت کرده اید بسیار سخت است. چون دیگر به این نمی اندیشید ـ گیریم زیرآب مجاهدین را زدید، رهبرانشان را هم تحویل رژیم ایران دادید. آیا حقیقتا با سرکوب و نابودی مجاهدین، مردم ایران به آزادی و دموکراسی میرسند؟ آیا فکر نمی کنید بر خلاف خیالات شمایان فاتحه مبارزات سیاسی ایران برای همیشه خوانده میشود؟ بارها بر سر ایرج مصداقی تواب تشنه بخون با من بحث میکردی، به او ارادت خاصی داشتی! گویا فراموش کرده ای مردم ایران یک دشمن اصلی بیشتر ندارند، دشمنی قهار، قسی القلب و سنگ دل، بی رحم و فاشیست، که حتی به کودکان سیزده چهارده ساله، زن حامله و پیر و جوان رحم نکرده است. تخفیف دادن به جنایت رژیم عین خیانت به مردم است. ایرج مصداقی شخص گمنامی بود، هیچکس او را نمیشناخت، با طرح و برنامه همنشین شیطان پا به عرصه شانتاژ گذاشت. وقتی او کتاب خاطرات زندانش را به بیرون داد، مصاحبه های همنشین شیطان در سایت دیدگاه و معرفی او و کتابش و تحریف آمار کشتار سال شصت وهفت از سی هزار به سه هزار در واقع آغاز قُرُم قُرُم کردن گزارش 92 و 93 برای متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین بود. به عقیده من او « تواب تشنه به خون » یک مرده خور سیاسی بیش نیست، علی رغم انتقادات مغرضانه و زیر سئوال بردن آمارارائه شده کشتار سال شصت و هفت، معهذا با کمک یار شیطانی اش همنشین جبار، هر جا که مجاهدین میتنگ داشتند، میز کتابشان را بساط میکردند، از این فرصت طلایی با یک تیر دو نشان ـ شاید هم سه نشان میزدند! نخست خودشان را مشهور میکردند، دوم کتابهایشان را بفروش میرساندند و سوم اینکه برای کودتایی که در طرح و برنامه اشان داشتند مقدمه چینی میکردند! چگونه است که در آن زمان آقایان به راحتی از این امکانات مجاهدین استفاده میکردند، آن وقت « مجاهدین دگم و انتقاد ناپذیر و غیر دمکرات » نبودند؟ تو همواره طوری با من برخورد میکردی، توگویی با یک آدم « مشنگ و خنگ » طرف هستی که او نه چیزی میفهمد و نه میداند! احتمالا او مانند یک « بسیجی خط امام » مغزش را آکبند در اختیار امامش قرار داده است! تو خودت خوب میدانی در خواندن و پیگیر بودن اخبار و مقالات و بروز بودن در مسائل روز ایران وجهان یک دقیقه هم دریغ نمی کردم و نمی کنم. پس ناآگاه نیستم و انتخابم از روی آگاهی است. حتما بخاطر میآوری در خصوص آمار قتل عام سال شصت هفت یک روز بتو گفتم ـ اگر مصداقی مدعی است که خمینی درسال شصت و هفت بیشتر از سه و هزارو اندی اعدام نکرده است، پس چرا زیرآب افشاگریهای مآمور وزارت اطلاعات « رضا ملک » را میزند؟ ابتدا به ساکن اصلا نمیدانستی که « رضا ملک » کی هست، وقتی هم که در یوتوب سرچ کردم، کلیپش را نشانت دادم، بعد از دیدن و شنیدن حرفهای او گفتی" این کیه دیگه، مرتیکه جفنگ میگه! " نه دوست گرامی سابقم او جفنگ نمیگوید، او حقیقتی را آشکار میکند، که به صرف تو و امثال تو نیست. تویی که همیشه متکی بودی همه چیز باید بر اساس اسناد و مدارک باشد اما غرورت اجازه نمیدهد که آنرا بپذیری کما اینکه مصداقی هم آنرا انکار میکند و مدعی است که او قرص های روانگردان استفاده میکند! خوشا بحال این رژیم که چنین وکیل مدافعانی دارد! حتما محمد نوریزاد معرف حضورت هست، همان کسیکه، یغمایی شاعرک مفلوک او را حلوا حلوایش میکند، او هم با استناد به همان افشاگریهای رضا ملک معتقد است که آمار قتل عام سی هزار و هفتصد نفربوده است. اما دریغ از شمایان! آیا هیچ وقت به این اندیشیدی که چرا مصداقی سعی میکند آمار و ارقام قتل عام سال شصت و هفت را زیر سئوال ببرد؟ راستی چه چیزی در درون او میجوشد که به این موضوع آنقدر حساسیت خاصی دارد؟ رضا ملک قرص روانگردان مصرف میکرد، آیا محمد نوریزاد هم مصرف می کند؟ به عقیده من، برای خراب کردن چهره مجاهدین اتفاقا او نیاز داشت از نقطه ای شروع کند تا با برداشتن یک « خشت » از دیوار مبارزات مجاهدین، زمینه را برای خراب کردن بقیه دیوار فراهم کند. برای این منظور تا ارائه گزارش 92 و 93 کذایی اش زیگزاگ می رفت ومنتظر فرصت مغتنم بود. اما او احمق تر از آنی است که بشود تصور کرد، او غافل بود که پی ساختمان « مجاهدین » را حنیف نژاد و بدیع زاگان و رضایی ها پی ریزی کرده اند و به این آسانی ها با چند ریشتردروغ و شانتاژ و سونامی کشتار طی پنج دهه ریزش نکرده و نمیکند. معمار اصلی این دژ مستحکم، مسئولیت حفاظت آنرا بعهده شیری گذاشته است که همیشه هوشیار و بیدار است که حتی غول های ارتجاع و استعمار نتوانسته اند آنرا ویران کنند، همیشه این را به یاد بیاور که عرصه سیمرغ جولانگه مگس هایی مانند مصداقی نیست! 
با نگاهی به سیر و تحولات مقالات طویل و بلند بالای همنشین شیطان قبل و بعد از کودتای 2003 به راحتی میشود پی به ماهیت دوزیستی این موجود ناقص الخلقه سیاسی برد، که چگونه با زیرکی طرح خراب کردن چهره مجاهدین مخصوصا چهره رهبری سازمان را در سر میپرورانده بی آنکه حضورش محسوس شود! نگارنده نخستین بارهمنشین بهار ( شیطان ) را در نیویورک در تظاهراتی که بمناسبت اعتراض به قرار دادن مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا بود، دیدم. سر میز کتابی ایستاده بود، کتاب « نه زیستن و نه مرگ » را که بتازگی چاپ شده بود میفروخت. البته تا خودش را معرفی نکرده بود نمیدانستم کیست. کنار میزش ایستادم سلام کردم سئوالاتی که در باره کتاب داشتم از او کردم، لحظه ای بعد درباره سایت دیدگاه ومقالات شخصی بنام « همنشین بهار » سئوال کردم، که ناگهان اشاره به خودش کرد که او خودش « همنشین بهار » است. در آن زمان مقالاتی در دفاع از مجاهدین نوشته بود که در سایت دیدگاه منتشرکرده بود « اکنون آن مقالات دیگر در آرشیو سایت وجود ندارند » مخصوصا بعد از حمله آمریکا و انگلیس به قرارگاههای مجاهدین در عراق. چند ساعت بعد قرار شد که تجمع کننده گان حرکت کنند. ناگهان او را دیدم که عکس بزرگی از آقای مسعود رجوی در دستش دارد، دراین هنگام من داشتم با دوربین فیلمبرداری ام از صحنه های مختلف فیلم میگرفتم که او به محض اینکه مرا دید، خودش را پشت عکس مخفی کرد، وهرگزتا برداشتن نقاب از چهره اصلی اش نفهمیده بودم چرا اینکار را کرد؟ اپورتونیست از این واضحتر؟ سال بعدش دومین بار او را در میتینگ سالیانه 17 ژوئن دیدم، هنوز ماهیت دوزیستی اش را رو نکرده بود. زیرک بود معهذا حرفهایش را در لفافه انتقاد و دلسوزی میزد، اما در نهایت نیشش را مانند یک مارخوش خط و خال لابلای مقالات طویلش میزد. از جمله اینکه روزی تلویزیون آپادانا با ایرج مصداقی در باره کتابش مصاحبه ای ترتیب داده بود، که همنشین بهار گله کرده بود در حقیقت این « وظیفه » سیمای آزادی است که با مصداقی مصاحبه کند! ( لطفا توجه داشته باشید که طرف فروش کتابش به صد جلد نرسیده است، مدعی میشود که مجاهدین در ارائه آمار قتل عام سال شصت و هفت غلو میکنند، از آنطرف متوقع هستند که در تلویزیون سیما با او مصاحبه کنند ) اما می بینیم در کمال پررویی میز کتابشان را با آن توقعات کذایی در میتینگ های مجاهدین بساط میکنند. آخرین باری که او را دیدم در نشست سالیانه 17 ژوئن اگر حافظه ام خوب یاری کند، سال 2006 یا 2007 بود، چند روز پیش از نشست، اتوبوس کارگران عراقی شهر اشرف هدف خمپاره اندازن مزدوران رژیم قرار گرفته بود. متعاقبا چند کارگر عراقی به شهادت رسیدند و چند نفری هم زخمی شدند. خانم مریم رجوی پیامی به مناسبت شهادت کارگران عراقی دادند. جناب همنشین بهار بلافاصله مقاله ای در سایت دیدگاه درج کردند. اکنون آن مقاله درآرشیو سایت دیدگاه وجود ندارد. بخوانید خود سانسوری، زیرا خود ایشان زمانی از مسئولین سایت دیدگاه بودند. « مضمون آن به ترجمه خیلی خیلی عامیانه می شد ـ به هر ننه قمری که شهید نمی گویند! » ( مطمئن باش اگر خانم مریم رجوی آنها را شهید خطاب نمیکردند، او در آن صورت می نوشت، چرا خانم مریم رجوی آنها را شهید خطاب نکرده است! مگرآنها بدست رژیم کشته نشده اند؟ ) از قضا در اتوبوس برای همفسری که با من عازم پاریس بود از آخرین مقاله همنشین شیطان برایش گفتم. آن همفسر میگفت، تا بحال همنشین بهار را ندیده است! البته من بعید میدانستم که بعد از نظر کذایی اش که مستقیما خانم مریم رجوی را زیر سئوال برده است این مرتبه به کنفرانس سالیانه 17 ژوئن بیاید. اما در کمال تعجب درست نزدیک به درب ورودی سالن بطور تصادفی دیدمش، او را به همفسرم نشان دادم. با هم جلو رفتیم، با حالت هاج واج به او سلام کردم، همفسرم به او گفت ـ این دوستم از شما گله ای داره!گفت ـ خواهش میکنم. آن همفسر ماجرای شهیدان عراقی و مقاله کذایی خودش را برایش بازگو کرد. ابتدا ـ مِن مِن کرد و سپس گفت ـ من والله مجاهدین رو خیلی دوست دارم، اگر چیزی مینویسم نیت خاصی ندارم، از روی دلسوزی ام مینویسم. خیلی سریع این را گفت و رفت داخل سالن، وقتی وارد سالن شدم او را کنارمیز کتابش دیدم که مشغول فروختن کتاب « نه زیست و نه مرگ » بود، اکنون دیگر عنوان آن کتاب را باید « نه شرم و نه حیا » گذاشت.

این بود شروع دروغ و یاوه گویی علیه مجاهدین و رهبری سازمان از جانب این آقایان که در آن زمان جویده جویده حرف میزدند، اما اکنون شمشیر را از رو بسته اند و خواهان محاکمه و استرداد رهبری مجاهدین هستند، به کی؟ لابد به دمکراترین کشور دنیا، رژیم جمهوری اسلامی! اما هر وقت با دوست سابقم بحث میکردم، حساسیت شدیدی داشت که مجاهدین شفاف نیستند! گویا شفافیت این آقایان چنان چشمانش را خیره کرده است که دیگرنمیتواند دروغ را از راست تمیز دهد. او توقع داشت که مجاهدین باید بقدری شفاف باشند که حتی یک « واو » هم جابجا نشود. شاید بر همین اساس است، در کامنتش به دروغی متوسل شده است که نگارنده حتی از کنار چنین نظری هم رد نشده است. میگوید: "  لطفا هموطنان عزیز سری به سایت آفتابکاران بزنید شکر براکنی های اقای علی رضا تبریزی را بخوانید و ملاحظه بفرمایید حامیان مقاومت و فداییان رهبرجه انساها. محترم و والایی هستند ایشان تهدید میفرمایند با زبان زیبا و رسایشان در اینده ای بسیار نزدیک خودشان و رهبرشان همراه با دموکراسی مدل رجوی و ماه تابان وارد ایران میشوند و حساب همه منتقدین را خواهند رسید. " وقتی دوست سابقم در روز روشن یاداشت مرا به دلخواه خودش تحریف میکند، حتما با الگوبرداری از مدل مصداقی که مدعی است که نباید در حقایق « غلو » کرد! منتقدین از نگاه ایشان، « منتقدینی » هستند که معتقدند رژیم سه هزار نفر را « قتل عام » کرده است، نه سی هزار نفر، ولو اگر نفرات کلیدی رژیم هم آمار ارائه شده توسط مجاهدین را مهر تائید بزنند! و منظورش از « منتقدین » لابد منتقدینی که انتقاد میکنند، اما همان انتقاد را از سایت دیدگاه حذف « سانسور » میکنند! دوست سابق من اینها دیگر کارشان از « انتقاد » کردن گذشته است، بیشتر نق میزنند تا نقد! آنها اهداف دیگری دارند و داشته اندـ مجاهدین را به هر قیمت از سر راه خودشان بردارند تا خودشان بدون کشیدن هیچگونه زحمتی مطرح شوند!

علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...