۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه

سفر به دیار مرگ!



مسافر دیار مرگ!

او در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 

برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار ایستاده است،
چمدان روح و جسم خسته اش را بسته است
با چندمتر متقال سفید و یک تابوت سیاه 
همراه با کارنامه سالهای زندگی اش
خودش را برای یک سفر طولانی،
بسیار طولانی آماده کرده است. 
خوب میدانست،
کسی از آن دیار برنگشته است
تا بگوید چگونه جایی است.
اما میداند، با سفرش
دغدغه دیدن چهره های تکراری را ندارد
دیگر مجبور نیست برای فرار از چهره های مغرور
خودش را پشت درخت خیانتکاران مخفی کند
میداند، هر جا که باشد، آرامشی دارد
که « سرزمین زنده ها » آنرا ندارد
سرزمین زنده ها تنها مکانی است
که پر از نکبت و خودخواهی است
برای پیدا کردن یک لقمه نان اضافی
کاشک فقط محبت را فراموش میکردند
عذاب « جهنم زندگی »، کمترین عذابش است
او با خودش می اندیشد:
راستی سفر به دیار مرگ، تنها مکانی است
که هیچکس برای رفتنش به آنجا هیچ شتابی ندارد
اما او برای سفر به مرگستان بس عجله دارد
چمدان روح خسته اش را بسته است
از دغلبازان خیلی خسته است.
میداند در آن دیار، کسی او را به دینی که ندارد
با صورتک دوستی، نزول خوار خطابش نمیکند
و کسی او را به خاطر خطایی که نکرده است
داغتر از آش سرزنش نمیکند. 
و دیگر کسی از فرسنگها راه دور،
او را برای طلبی که ندارد بازخواست نمیکند
و او چه بی تاب است، برای سفر به مرگستان
سفری که در آنجا،
نه از اشکال خبری است و نه از شمایل 
چهره ها یکسانند، درست مانند گوسفندها
نه کسی را برای زیبایی اش می ستایند
و نه کسی را برای زشتی اش می آزارند
سفری است که در آنجا،
نه از سفرهای رنگین خبری است و نه از گرسنگی
و نه حتی از نامهای چندش آور
او در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 
برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار ایستاده است،
میداند آنها که هیچ وقت چشم دیدنش را ندارند
 بعداز سفرش شادی کنان
اشک شوقی نیز برایش خواهند ریخت.

علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...