۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

مسافر دیار مرگ!






مسافر دیار مرگ!

در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 
برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار نشسته ام،
چمدان روح و جسم خسته ام را بسته ام
با چندمتر متقال سفید و یک تابوت سیاه 
همراه با کارنامه سالهای زندگی ام 
خودم را برای یک سفر ابدی
آماده کرده ام
آگاهم کسی از آن دیار برنگشته است
تا بگوید چگونه جایی است.
اما میدانم، دغدغه دیدن چهره های تکراری را ندارم
دیگر مجبور نیستم برای فرار از چهره های مغرور
خودم را پشت درخت خیانتکاران مخفی کنم
میدانم، هر جا که باشد، آرامشی دارد
که « سرزمین زنده ها » آنرا ندارد
سرزمین زنده ها تنها مکانی است
 که پر از نکبت و خودخواهی است
برای پیدا کردن یک لقمه نان اضافی
کاشک فقط محبت را فراموش میکردند
عذاب جهنم زندگی، کمترین عذابش است
راستی سفر به دیار مرگ تنها مکانی است
که هیچکس برای رفتنش به آنجا هیچ شتابی ندارد
اما من برای سفر به مرگستان بسیار عجله دارم 
چمدان روح خسته ام را بسته ام
از دغلبازان خیلی خسته ام
میدانم در آن دیار، کسی مرا به دینی که ندارم
با صورتک دوستی، نزول خوار خطابم نمیکند
و کسی مرا به خاطر خطایی که نکرده ام
داغتر از آش سرزنشم نمیکند 
و دیگر کسی از فرسنگها راه دور،
مرا برای طلبی که ندارد بازخواست نمیکند
و من چه بی تابم، برای سفر به مرگستان
سفری که در آنجا،
نه از اشکال خبری است و نه از شمایل 
چهره ها یکسانند، درست مانند گوسفندها
نه کسی را برای زیبایی اش می ستایند
و نه کسی را برای زشتی اش می آزارند
سفری که در آنجا،
نه از سفره های رنگین جوایز نوبل خبری است
و نه از کودکان گرسنه آفریقایی
و نه حتی از نامهای چندش آور

در نوبت صدور بلیط به دیار ابدی 
برای رهایی از جهنم زندگی
در راهروی مرگ
به انتظار نشسته ام،
میدانم آنها که هیچ وقت چشم دیدنم را ندارند
 بعداز سفرم شادی کنان
اشک شوقی نیز می ریزند.

علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...