دلم برای این مردم میسوزد
از این همه دریای
نفت و ثروت بیکران
حتی یک قطره
کرامت هم
نصیب شان نمیشود
مگر آنها چه میخواهند؟
بغیر از یک لقمه
رفاه و آسایش و
آزادی
آیا چیز دیگری هم
مطالبه کرده اند؟
دلم برای جوانان وطنم میسوزد
مگر چه گناهی مرتکب گشته اند
که از آزادی های فردی محرومند؟
دلم برای این مردم میسوزد
که از این همه نخبه و دانشمند
تحصیل کرده
بیسوادترین قشر
جامعه برای سرنوشت شان
تصمیم میگیرند!
نگاه کن!
چه بر سر کشورم آمده است
روشنفکرش مسخ
روباه و شغال شده اند
حال آن که شیران دلیرش،
در کینه زار اوین،
غرش حق خواهی سر می دهند!
حال آن که شیران دلیرش،
در کینه زار اوین،
غرش حق خواهی سر می دهند!
آهای جنایتکاران
با هر لباس و رنگی که هستید
دست از سر مردم ما
بردارید
بگذارید خودشان
برای سرنوشت شان
هر تصمیمی که میخواهند بگیرند!
علیرضا تبریزی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر