۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

پوکر سیاسی، بازی بر سر نفت و قدرت


اگر نفت بعنوان تنها انرژی ارزان، صورت مسئله تمام معادلات سیاسی و اقتصادی در سراسر جهان محاسبه می شود، بنابراین شاهراه تمام تغییرات و تحولات دوران معاصر را می بایست مرهون سیاست دکتر محمد مصدق باشیم، که با ملی کردن نفت تمام معادلات سیاسی و اقتصادی جهان را با فرمول بندی جدید برهم زد، نرخ جدیدی جایگزین بازار نفتی قدیم شد، که خون تازه ای وارد کالبد اقتصاد بی جان کشورهای نفت خیز نمود، که نتیجتا ضررش مستقیما متوجه کشورهای نفت خوار در رأس آن انگلیس شد. بنابراین در دورانی که جهان دو قطبی بود، و برای اینکه از چاله انگلیس در چاه شوروی نیافتی، می بایست فراز و نشیب فراوانی را طی کنی، تا هم بتوانی استقلال و تمامیت ارضی کشورت را حفظ کنی و هم به دنیا ثابت کنی که ایرانی چیزی کمتر از غرب و شرق ندارد. تا آنجائیکه پای بازی پوکر سیاسی با خبره های سیاسی ای مانند انگلیسی ها بر می گشت، مصدق با کارت بازی " ملی " علی رغم همه بلوف ها و تقلبات در بازی از جانب انگلیس و شرکاء، میز را از آنها برد. اما این خاتمه بازی نبود، انگلیس با شرکاء با جرزنی کودتایی را ترتیب دادند که بتوانند بازار نفت را در دست خودشان داشته باشند، ولو اینکه نتوانند به دوران گذشته برگردند. شوروی اگر چه توی بازی نبود، اما کنار بازی پشت دست ها را میخواند، عملا کاری نتوانست بکند. انگلیس بازی را با جرزنی برد.
چند سالی بدین منوال گذشت، طی این دوران ایران آبستن تغییرات و تحولات میز بازی دیگری بود، بازی پوکر سیاسی با میزی بزرگتر و بازیکنانی بیشتر، بازیکنانی حرفه ای تر از سابق بر این، اما جهان همچنان متأثر از تحولات نفتی، انقلابات و دگرگونی هایی که با ملی شدن نفت در ایران ، کشور های نفت خیز یکی پس از دیگری با تبعیت از ایران، نفت های خود را ملی اعلام کردند، مصر اگر چه نفت خیز نبود، اما در ادامه تحولات خاورمیانه کانال سوئز را ملی اعلام نمود. غرب که بیشترین ضرر را متوجه خود می دید، از هیچ خیانت و کودتایی با کمک دست نشانده های خود غافل نمی شد، تا بتوانند بازار اقتصادی خود را تثبیت کنند.
بعد از کودتا 28 مرداد علیه دکتر محمد مصدق، میز بازی همچنان پا بر جا بود، و علی رغم برکناری او، تا اینجا، همچنان با کارت ملی نفت فاتح میز نفتی بود. محمد رضا پهلوی با کمک حامیانش، قواعد بازی را تغییر دادند، با زور کارت خفقان و سانسور, تحریف در وقایع تاریخ، بازی را به پیش می برد. اما ادامه این روند در نهایت به ضررش تمام گشت، چون فشار اختناق و استبداد، بازیکنان دیگری را ناخواسته به پای میز بازی کشاند، از اقشار مختلف برای ادامه بازی با کارت ها مختلف برای تغییر قواعد بازی که از طرف شاه و حامیانش دیکته شده بود، پا به میدان گذاشتند. نهایتا شاه را مجبور کرد، کارت زورگویی اش را با کارت اصلاحات ارضی برای کم کردن تعداد بازی کنان، تعویض کند. در واقع یک بلوف سیاسی برای به در کردن حریفان از میدان بود، اما از آنجائیکه ماهیتا جنبه برد و باخت نداشت، همچنان یک سری از بازیکنان را به بهانه تقلب در بازی از دور اخراج کرد. بازیکنان هر کدام با کارت بازی خاص خودشان روی میز بازی سرمایه گذاری می کردند، فدائیان اسلام و شرکاء با کارت بازی اسلام؛ فدائیان خلق با کارت کمونیست و مجاهدین خلق با کارت جامعه بی طبقه توحیدی، ملی مذهبی ها با کارت تلفیقی از اسلام و ملی گرایی کنار میز به زور خودشان را برای ادامه بازی تحمیل می کردند. شاه همچنان باتوسل به زور سعی می نمود بازیکنانی راکه هر کدام برای تغییر نظامش پیشقدم شده بودند را از دور خارج نماید. کارت بازی اصلاحات « انقلاب سفید » با بلوف خمینی مبنی بر اینکه خانم ها حق رأی و شرکت در انتخابات ندارند، سوخت. یعنی خمینی با یک کارت ارتجاعی و ضد زن شاه را دور زد. شاه مجبور شد با کارت های بلند پروازانه قدرت پوشالی منطقه بلوف بزند تا با آن، کارت سوخته شده انقلاب سفیدش را جبران کند. او همچنان با جر زنی بازی را به پیش می برد، که کارت مبارزه مسلحانه جهت تغییر قواعد بازی، که از طرف شاه یک طرفه تعیین و تکلیف میشد، از سوی تقریبا اکثر بازیکنان از دور خارج شده، روی میز بازی قرار گرفت. نتیجه زورگویی های شاه منجر به انقلاب سال 57 شد، که دیگر خیلی برای او دیر شده بود که بخواهد صدای کارت بازی انقلاب را بشنود. نهایتا با پیروزی انقلاب عملا شاه برای همیشه از دور بازی سیاسی پوکر قدرت خارج شد
با شروع انقلاب و با پیروزی سریع السیرش، خمینی که در خارج از ایران بود، با کارت احساسات مذهبی و با بلوف هایی که مبنی بر اینکه من به دنبال قدرت نیستم پا به عرصه میدان گذاشت، زمانی نگذاشت اتفاقا بر خلاف گفته اش، بانک دار میز بازی شد، و از همانجا یک سری تغییرات اساسی برای ادامه بازی تعیین و تکلیف کرد، که در حقیقت چیزی جز هژمونی" رهبری" با کارت بازی ولایت فقیه نبود। و از همه می خواست با در دست داشتن کارت ولایت فقیه در دستش خودشان را بازنده اعلام کنند، بزرگترین جرزنی سیاسی را خمینی پایه گذاری کرد، که مجاهدین بطور مشخص علی رغم ایدئولوژی اسلامی اشان، با کارت بازی نفی ولایت فقیه و مخالفت با حجاب اجباری، عملا اتوریته خمینی را زیر سئوال بردند، و اعلام کردند تا آخر بازی کنار مردم ایستاده اند که حقوق مردم ملاخور نشود. بقیه احزاب سیاسی بغیر از فدائیان خلق پیرو اقلیت پشت دست مجاهدین بودند و روی کارت مجاهدین سرمایه گذاری کردند. مجاهدین از این تاریخ وارد بازی سختی شدند، که دائما از طرف خمینی برای کنار زدن حریف به بلوف و تقلب متوسل می گشت. انقلاب 57 بدلیل شرایط منطقه ای به لحاظ وجود حوزه های نفتی که شریان و نبض اقتصادی جهان محسوب می گشت، نقطه عطفی می توانست باشد برای سرایت به دیگر کشورهای منطقه، نه از نوع خمینی گونه اش، بلکه بصورت مصدق گونه اش، بنابراین خطر بلقوه ای بود برای غرب که به موقع به داد خمینی رسیدند، تا انقلاب به دست نیروی های انقلابی واقعی نیافتد. بنابراین خمینی برای ماندگاری اش و خفه کردن صدای اعتراضات و انتقادات به سیستم اداری اش، او به بحران سازی متوسل شد، دخالت در امور داخلی عراق؛ حمایت غرب و چراغ سبز نشان دادن به صدام برای حمله به ایران، زمینه ساز ی شد که خمینی با کارت جنگش میز بازی را به نفع خودش با اتکا به محور جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم. تبدیل به چماقی شود برای سرکوب بیشتر نیروی های مترقی. هر چه جنگ برای دو کشور ایران وعراق فقط نکبت و بدبختی و کشت و کشتار بود،برعکس بازار تسلیحات در اروپا و آمریکا از رونقی فوق العاده ای برخوردار بود، که فقط بعنوان مثال کشوری مانند سوئد که در آن زمان هشت میلیون جمعت داشت، دهه هشتاد میلادی اوج شکوفایی اقتصاداش محسوب میگشت. سوئد کشوری بود که به هر دو کشور غیر مستقیم ادوات جنگی می فروخت. چرا غیر مستقیم؟ چون طبق قوانین اساسی سوئد، فروش هر نوع مصالح جنگی به کشورهای در حال جنگ ممنوع می باشد. اما با یک تبصره و کلاه شرعی، مهمات و تسلیحات خودشان را به کشور دوم میفروختند، با اینکه وقوف کامل داشتند که در نهایت خریدار اصلی از کشور دوم، ایران و عراق هستند. جنایت زیر پوشش بی طرفی. حال حساب کنید که کشورهای دیگر چه سودهای کلانی از خوان سفره جنگ نصیب شان گشته بود. اما با شروع جنگ و تصرف شهرهای مرزی ایران توسط عراق، مجاهدین هم مانند هزاران ایرانی خواهان مشارکت در جنگ بودند تا از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند ـ جنگ، جنگ مقدسی بود که کسی جرأت مخالفت با آن را نداشت. اما از آنجائیکه هدف خمینی از جنگ بیشتر برای سرکوب داخل بود، بنابراین فتوا صادر کرد که " منافقین" حق شرکت در جنگ را ندارند. در این مقطع هم ایران و هم عراق و هم طرفین سوداگر ادوات جنگی، جملگی با کارت بازی جنگ، در جهت پیشبرد منافع خودشان به شعله ور شدن هر چه بیشتر جنگ دامن می زدند. بعد از گذشت دو سال از شروع جنگ، و تسخیر شهرهای متصرف شده توسط نیروهای ایرانی، و عقب نشینی عراقی ها، صدام پیشنهاد صلح و پذیرش قرارداد پیمان 1975 الجزایر را نمود، متعاقبا او و کشورهای همسایه عربی تمام خسارت و غرامت وارد شده به ایران را متقبل می شدند. اما خمینی اهداف دیگری را در سر می پروراند، که گفت: صلح بین اسلام و کفر معنی ندارد. و بر طبل جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم می کوبید. شهید سازی مغازه ای شده بود که هر صدای معترضی را خفه کند. ادامه جنگ از یک طرف و سرکوب نیروهای مترقی در داخل از طرف دیگر زمینه ساز کارت بازی جنگ مسلحانه برای دستیابی به حقوق مدنی و سیاسی بود. که در نهایت با کشتار و سرکوب تظاهرات پانصدهزار نفری مسالمت آمیز تتمه آزادی بدست آمده بعد از سال 57 به خاک وخون کشیده شد. که متعاقبا دستگیریها، زندان و شکنجه در ابعاد وحشتناک، بی رحمانه از جانب خمینی شروع شد. که منجر به خروج مسعود رجوی و بنی صدر رئیس جمهور وقت شد. و عملا با کشتار موسی خیابانی و اشرف ربیعی رژیم شمشیر را از رو بست، نسق سیاسی همه را گرفت. که نمایانگر این بود که ماندگاری مسعود رجوی در ایران سرنوشت بهتری از موسی خیابانی نمی توانست داشته باشد. عرصه مبارزات سیاسی به فراسوی مرزهای ایران کشیده شد، افشاگریهای جنایت رژیم توسط شورای ملی مقاومت به رهبری مسعود رجوی وارد فاز تازه ای از گفتگوهای سیاسی گشت، که عملا راه را برای معاملات تجاری اروپا و ایران می بست، از همین بستر سیل پناهندگان ایرانی با افشاگریهای جنایت رژیم، رو به غرب بطور مشخص اروپا سرازیر گشت. در همین اثنا خمینی همچنان با حربه جنگ فشار و خفقان را چندین برابر افزایش داده بود تا کسی اجازه کوچکترین انتقاد و اعتراضی را نداشته باشد. شعار یک رژیم در همه جا منافقین از کفار بدترند بود که به وسیله آن مرز بین موافق و مخالف جنگ تعیین میشد. از آن طرف هم اروپا برای ادامه مناسبات سیاسی و تجاری با رژیم از تنش های بین رژیم و آمریکا به نفع خودش بهره برداری میکرد. اما افشاگریهای جنایات رژیم توسط شورای ملی مقاومت و مجاهدین و گروههای دیگر مانع اصلی از ادامه تجارت با رژیم میگشت. بنابراین با وجود هشت گروگان فرانسوی در لبنان کارت بازی مماشات روی میز بازی مذاکرات با رژیم از همین نقطه آغاز شد که در قبال آزادی گروگانها می بایست مجاهدین از فرانسه اخراج شوند. نه تنها رژیم برای اخراج مجاهدین از فرانسه پافشاری میکردند؛ چپ نماها هم دست در دست رژیم اصرار داشتند که آنها باید از فرانسه اخراج شوند. از آنجائیکه قبل از رفتن به عراق هیچ کشور دیگری در اروپا حاضر به پذیرش آنها نبود، بنابراین آخرین گزینه برای خروج از فرانسه و مبارزه با رژیم دد منش مذهبی، عراق بود. آغاز یک سر فصل جدید برای مبارزه با رژیم شروع شد. کارت بازی تشکیل ارتش آزادیبخش تا همین حالا هنوز هم بعنوان تنها کارت معتبر میز، طرفین بازی را از دور بازی خارج کرده است. شورا قبل از شروع بازی با هوشیاری با قرارداد صلح پیمان 1975 الجزایر را با صدام بعنوان پیش شرط روند صلح بین ایران و عراق و ثبات خاورمیانه در فردای سرنگونی رژیم، بهترین شرط بندی را کرد. با گذشت چند سال از تأسیس ارتش آزادیبخش، با مشق نظام و تمرینات و حملات چریکی ماهرانه به مواضع رژیم جنگ طلب، آرام آرام خمینی در تنگای حملات پی در پی مجبور شد تا کارت جنگش را بسوزاند، که متعاقب آن جام زهر آتش بس را لاجرعه سر کشد. این پیروز بر مردم ایران ،مبارک باد، چه جانها و مالها که قبل از پایان جنگ می توانست در آتش جنگ خمینی 12 سال دیگر در ادامه هشت سالش بسوزد که با پایان آن نجات داده شدند. این ثمره پیروزی ارتش آزادیبخش بود، که خود رژیم هم به آن معترف شد. اما خمینی و سوداگران اسلحه، میز را باخته بودند. خمینی مثل همیشه به تلقب و جرزنی متوسل گشت، مانند مار زخمی انتقام باخت بزرگش را با کشتار زندانی های مجاهد و کمونیست تلافی کرد. فتوای قتل چندین هزار زندانی سیاسی را در سال 67 صادر کرد تا شکستش را در جنگ بدینوسیله جبران کند. اما این قتل و عام در حقیقت از ضعف خمینی نسبت به مجاهدین سرچشمه می گرفت. خمینی برای ماندگاریش به این قتل و عام و نسق کشی احتیاج داشت، از بستر همین قتلگاه پیام مرگ برای اقشار ایران صادر کرد تا کسی اعتراضی علیه جنگ بی حاصلش نکند، خمینی همزمان با کشتار سال 67 بحران دیگری را هم برای پوشاندن عق جنگش دامن زد، فتوای قتل سلمان رشدی نویسنده آیه های شیطانی، را صادر کرد تا در کنار این شرایط بحرانی به ارتزاق لجن قدرتش مشغول شود. از این روست که مجاهدین نام دجال را برای او که براستی یک نام با مسمی برای اوست، انتخاب کردند. فریبکاری که در تاریخ بشریت دومی نداشت. یک نفر در سن 63 سالگی قدم نحسش را بر ایران گذاشت و در سن 83 سالگی به درک واصل گشت، اما او فقط یک نفر بود، یک شخص بسیار پلید بود که دنیا را به لجن کشید. فریبکاری که به کمک طرفداران مکارش با ترفندی تمام جنایاتش را به مبارزینش منسوب کرده اند و کماکان دارند می کنند.
آخرین کارت بازی روی میز است، ماندگاری مجاهدین در عراق و اشرف است. آمریکا با کارت بازی بن لادن برای چنگ انداختن بر نفت خاورمیانه میانبر زد. ابتدا به افغانستان هجوم آورد، تا از آنجا با یک گام بلند به عراق بتازد. کارت بازی صدام برای همیشه سوخت، اما رژیم از غفلت و ناشیانه به کاهدان زدن آمریکا، نهایت سود را برد. با کارت بازی بمبگذاری انتحاری پا به میدان گذاشت تا حریف اولش را، یعنی آمریکا را از میدان بدر کند، تا سر فرصت به سراغ مجاهدین دشمن دیرینه خودش برود. اما آمریکا با کارت بازی مماشات و گفتگوی باز، با ترفند رئیس جمهور سیاه پوستش سعی می کنند با « گاب بندی» مجاهدین را دور بزنند. اما حریفان بازی، با بلوف های سیاسی متوسل می شوند، هیچکدام حاضر نیستند از مواضع قبلی یکدیگر عقب نشینی کنند. ضمن اینکه هر دو طرف عملا تحت هیچ شرایط جرأت نمی کنند روی کارت مجاهدین شرط بندی کنند. رژیم با شروع قیام مردمی در سال هشتادو هشت در ایران یک پاتک به اشرف زد تا شرایط را سبک سنگین کند. خیلی راحت پی برد که ادامه سرکوب اشرف به سودش نیست، برای همین با آرامش نسبی در ایران حمله به اشرف را موقتا متوقف نمود. بعد از گذشت دو سال با تعویض شرایط منطقه ای، با شروع انقلابات تونس، مصر؛ روح تازه ای در کالبد جنبش راکد ایران دمیده شد، که روند و مسیر سونامی تغییر، یک به یک تا دامنه اردن، لیبی، بحرین، عربستان، سوریه کشیده شد. رژیم طبق معمول به زور لباس شخصی های ساندیس خور اعتراضات مردم را سرکوب کرد. که هیچ بعید نیست قذافی بر اساس تز وحشیگری بیشتر و با تبعیت از رژیم و سکوت غرب در مورد جنایات رژیم، هار گشت و از زمین و هوا به جان ملت خودش افتاد. از آن طرف کارزار کنفرانس های مجاهدین با سران اروپا و آمریکا، احتمال پیروزی مجاهدین را در خارج شدن از لیست منفور تروریستی آمریک در چشم انداز داشت. کارت بازی اشرف به اندازه کافی در صحنه بین المللی برای رژیم باخت ایجاد کرده بود که دیگر تحمل ادامه بازی با خارج شدن مجاهدین از لیست منفور تروریستی را نداشت، طبق معمول با حمله به اشرف ریسک بزرگی را به قمیت آبروی نداشته اش ترتیب داد. که خوشبختانه نا موفق بود. آمده بود تا برای همیشه بگوید شیون یک بار، مرگ هم یک بار. اما اشرف همیشه اشرف است چه با سلاح و چه بدون سلاح، کانون استراتژیک نبرد تا پیروزی است. اگر چنین نبود، آنوقت ابلهان با چشمک دستور حمله را صادر نمی کرند، که احمق ها هم دست به حمله ای بزنند که جز فضاحت چیزی برایشان ببار نیاورد. نتیجه هر چه باشد مجاهدین برنده میز هستند.

علیرضا تبریزی











هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...