۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

آقای قصیم من از کوچه و بازار هستم؛ اما جواب ایمیل مرا ندادید ( 2 )


آقای قصیم؛ من هم جزو نفراتی اولی بودم که استعفای شما را از طریق ایمیل جمعی که به دوستانتان فرستادید، دریافت کردم. هنوز نه جنگی بود و نه اتهامی، و نه « ردیه نویسی! » همان شب من برای شما ایمیلی ارسال کردم؛ در آن ایمیل ارسالی به شما؛ ضمن اظهار تأسف بسیار؛ بی آنکه به شما کوچکترین بی احترامی کرده باشم؛ و از اینکه سالها در کنار مقاومت و مجاهدین بودید بسیار سپاسگزاری کردم؛ برایتان درد دل کردم ، از شرایطم گفتم. برایتان آرزوی موفقیت کردم در راه و مسیر جدیدی که انتخاب کرده اید؛ اما یک خواهش هم کردم . از شما خواستم دور را دور در کنار مقاومت و مجاهدین باشید؛ در مراسمات آنها شرکت داشته باشید تا حسرت گفتن « آخش » را بر دل دشمنان مردم  و مقاومت و مجاهدین بگذارید. متأسفانه هیچ وقت کوچکترین پاسخی به ایمیل من ندادید؛ یعنی خیلی راحت؛ احساس کردم  مغرور هستید و  متکبر؛ اکراه داشتید حتی در چند سطر از من دل شکسته دلجویی کنید. چون آنچه را که نوشته بودم نه کلیشه ای بود و نه کپی؛ مخصوصا که هنوز خیلی از حامیان شورا و مجاهدین از مفاد متن استعفای شما هیچ اطلاعی پیدا نکرده بودند؛ حقیر مستقیما از طریق ایمیل ارسالی خودتان پی به مفاد استعفای تان بردم.  در ضمن بنده از دوستان فیس بوکی شما بودم؛ در روزهای نخست استعفایتان، من کامنت ها و نظرات و رفلکس های شما را می خواندم و میدیدم. تا آن دو روز نخست؛ اکثرا بی آنکه کوچکترین بی احترامی به شما کرده باشند؛ فقط افسوس میخوردند و معلوم بود که در حقیقت دلشان برای مقاومت و مجاهدین و مردم میسوزد. وگرنه می بایست نسبت به استعفای شما بی تفاوت باشند. بعد از دو روز این شما بودید که باب گله را شروع کردید. در صفحه فیس بوکتان نوشتید؛ چرا سایت های وابسته به شورا و مجاهدین متن استعفای شما را درج نکرد ه اند. توقع غیر منطقی که استارت « دعوا » را زدید. طبیعتا بعد از آن، همان هوادرانی که از جمله من  دلشان برای مبارزین میسوزد سعی نمودند که بیجا بودن توقع را بدون کوچکترین توهینی به شما گوشزد کنند؛ کامنت ها و نظرات را که میخواندم، جوابهایی را که شما میدادید؛ در واقع مانند نفتی بود که بر آتش هیمه احساسات آنها بود. که به همان بهانه یک به یک آنها را از صفحه فیس بوکی خودتان حذف میکردید و از جمله بنده!  و روز به روز شاهد گله های بیشتر شما از دوستان سابق شورایی تان و از جمله مجاهدین بودم از طریق دوستانی که هنوز در صفحه شما هستند. در واقع فرم توقعات شما از دوستان سابقتان اینطور تداعی مینمود که « انگار خودتان هم خیلی استعفایی را که داده اید باور ندارید » چون در آن صورت اگر حق خودتان میدانستید به هر شکلی که میخواهید استعفا بدهید؛ پس چرا باب گله را از کسانیکه راه مبارزه آنهایی را که طبق مفاد استعفاء نامه تان قبول نداشتید، باز کردید؟ اگر معتقد بودید که آنها ناحق بوده اند، پس چه انتظار و توقعی داشتید که آنها می بایست متن استعفای شما را در سایت هایشان منتشر کنند؟ آن هم وقتی خودتان به تمام اشخاص و سایت های خبری متن استعفای تان را ارسال نمودید، اما به سایت دوستان سابقتان که در چند ساعت قبلش در کنارشان بر علیه جمهوری اسلامی رکاب میزدید، ارسال نکردید! اکنون که دامنه اختلافات که بر خلاف تصور و آرزوی من که نمی بایست به اینجا کشیده میشد؛ بهتر است بیش از این توقع نداشته باشید که دوستان سابق خودتان در برابر توقعاتی که از آنها میکنید سکوت نمایند. این شما بودید که این راه را انتخاب کرده اید؛ نه آنها. من اگر جای شما بودم؛ بجای اینکه سعی کنم  عمل استعفای خودم  را در نزد دوستان سابقم توجیه کنم؛ اگر چنانچه خط و خطوط مبارزه آنها را قبول ندارم، بر علیه جمهوری اسلامی مبارزه میکردم. دو سه روز گذشته سال روز قتل و عام کشتار سال 67  بود؛ حداقل کاری که میشد کرد این بود که شما هم به سهم خودتان با همان چند نفری که هستید یک آکسیون اعتراضی و یا گرامیداشت برگزار میکردید. آیا این را انجام دادید؟ اما مجاهدین همانهایی را که قبولشان ندارید. دیروز حتی در کوچکترین شهرها اروپایی علی رغم همه گرفتاری هایشان مثل هر سال آنرا انجام دادند! در خاتمه فقط خدمت شما بگویم: آقای قصیم من از کوچه بازار هستم؛ اما جواب ایمیل مرا ندادید!

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...