۱۳۹۵ اسفند ۲, دوشنبه

به یاد پدر مهربانم!

به یاد پدر مهربانم!
گذر زمان را وقتی خودمان توی « سفینه عمر » هستیم، احساس نمی کنیم. نه اینکه اصلا نکنیم، میکنیم. بیشتر وقتی یک جِرمِ عاطفی از بدنه آن کنده میشود، آنرا احساس میکنیم. وقتی عزیز دلت به ایستگاه آخر زندگی اش میرسد و ناچارا باید از « سفینه عمر » پیاده شود تا سفر ابدیش را آغاز کند. تازه متوجه میشوی که چقدر درگیر زندگی خودت بوده ای که حتی فرصت نکرده ای چند صباحی دلخوش اوقاتت را با او باشی، بدتر از آن، حتی آخرین دیدار و خداحافظی هم از تو سلب شده است. متعاقبا دردی جانکاه سر تا پای وجودت را میگیرد و در دل آرزو میکنی کاشک قدرتی داشتی که بتوانی دوباره زمان را به عقب برگردانی تا کمبودها و فاصله ها را از نو پر کنی، اما افسوس ـ عقربه زمان بی وقفه و بی رحمانه بجلو حرکت میکند. اکنون از آن غفلت درسی بیاموزیم و در حافظه ضعیف مان یاد عزیزانی باشیم که دارند به مقصد نهایی نزدیک میشوند. برای بهره بردن از لذت مصاحبت با آنها، با شرایط موجود، نیازی به وسیله نقلیه نیست، تلفن و وایبر و فیس بوک هم کفایت میکند.
امیدوارم همه رفتگان عزیزمان در هر جا که هستند، روحشان شاد باشد. یاد عزیزشان همواره گرامی باد.
معتقدم:

" زندگی فریبی است بلند، 
مرگ حقیقتی است کوتاه "

علیرضا تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...