۱۳۹۵ بهمن ۱۶, شنبه

پالوده های آلوده به خون ونفت




از پشت شیشه زمان،
می نگرم به دوران کودکی ام
زندگی چه ساده بود!
غرق افکارم هستم
شنا میکنم سوی ساحل خاطراتم
از پشت شیشه زمان
نگاهم به دور دست هاست
همراه پدرم
سوار اتوبوس دو طبقه لیلاندم
سرم را به شیشه تکیه داده ام
از تکان های اتوبوس، در دست اندازها
گوشم خارش میگیرد!
می رویم « فانفار»
در میدان ونک
نه برای بازی با چرخ و فلک
برای رزق و روزی و نان و نمک
فانفار، پدرم غرفه ای دارد
پالوده فروشی
از پشت شیشه زمان
چه شفاف می بینم
هر چه که هست
طبقه دوم
ردیف اول نشستم
از پشت شیشه اتوبوس
تابلوهای مغازه ها را میخوانم
نوشته ها از جلوی چشمانم می دوند
تند تند میخوانم
تا به نوشته ها برسم
می خوانم دو « زندگی »
دو « زندگی » نیست
دوزندگی است
کمی آنطرف تر
زیر لبم زمزمه میکنم:
ـ اغذیه فروشی شادی
می خوانم " آش جو"
به تصورم همان « آبجو » است
و به خیالم حرام است
حالا اتوبوس
پر از مسافر است
نشسته و ایستاده
با نگاه های آسوده
و بی دغدغه
گوش میکنند
به سروصدای شاخه های درختان چنار
که صورت اتوبوس را شلاق میزدند
گوشه سمت راستش
از ضربات 
صورتش آبله رو و قر گشته اند
اما من بی توجه به اطرافم
غرق در افکارم هستم
عمق اش چهل ساله است
خفه نمیشوم
شنا میکنم،
ادامه میدهم
میخوانم
لنت کوبی
به خیالم « لعنت کوبی » است
آرام، آرام به خواب آینده میروم
دگر تابلوها را نمی بینم
" بازداشتگاه اوین " 
یکتا تابلویی است که می بینم
تابلوی جنایات آخوندهای خون آشام
افسوس و هزار افسوس
پالوده ها، 
آلوده خون و چرک جنایات
ملایان شده است
دگرشیرینی اش
از پشت ویترین زمان
میسر نیست
رشته های طناب « دار »
پالوده خون
در غرفه « 209 » اوین
جلادها لیوان، لیوان
«شربت خون» انسانها را
سر می کشند.
اکنون فقط بوی چرک وخون ونفت میدهد
هر چه هست دگر پالوده نیست
آلوده است، آلوده چرک وخون
اکنون دگر مدتی است
شیشه زمان شفاف نیست
طعم شیرین پالوده های پدرم
پیدا نیست!
پالوده ای که نشاسته اش
روی دیگ احساسم می جوشید
در ظرف زمان
رشته های شیرین افکارم
با تکان های گهواره وار اتوبوس
خامه می بست
ناگهان با صدای گوشخراش 
کمک راننده
فانفارررررر.....
باید از اتوبوس خیالی ام
بدون « پدر »
پیاده شوم!
اکنون دگر رویا نیست
آینده شومی است
که به گذشته بر نمیگردد.....

علیرضا تبریزی







هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...