۱۳۹۲ بهمن ۱, سه‌شنبه

پاسخی به ابراهیم نبوی! / کمیته دانشجویی بلژیک





متن ذیل از سایت سربداران کپی شده است که در جواب دلقک درباری جماران
 « ابراهیم نبوی » است؛ از آنجائیکه اخیرا در مصاحبه تلویزیونی افق ایشان مجددا در باره کشتارهای سال شصت و شصت وهفت اظهار فضل نموده اند و نسخه « آنرا فراموش کن » پیچیده اند؛ لازم دیدم برای تنویر افکار عمومی آنرا در معرض دید همگان قرار دهم.

http://www.sarbedaran.org/archives/etelaiye/pasokhy_nabawi.htm


پاسخی به ابراهیم نبوی! / کمیته دانشجویی بلژیک


گاه 
آنچه ما را به حقیقت می رساند
                     خود از آن عاری است
                                                مارگوت بیكل1

چندی پیش ما - از فعالان کمیته دانشجویی بلژیک - نتیجه گفتگوی خود با آقای ابراهیم نبوی را در گردهمایی 23 سپتامبر در بروکسل در نوشته ای با عنوان «یک مشاهده، یک مشاجره» منتشر کردیم.2آقای نبوی شبانه جوابیه ای تحت عنوان «آنها کمونیست نبودند» را نوشت و در وبلاگ خود منتشر کرد.3

آقای نبوی آنقدر در نوشتن جوابیه اش عجله داشت و آنقدر دستپاچه بود که حتی فرصت نکرد یک بار هم شده بر آدرس کمیته دانشجویی بلژیک کلیکی کند و ببیند ما که هستیم؟ و چه می گوییم؟ و چه کرده ایم؟ و بی جهت ما را به حزب کمونیست کارگری ایران منتسب نکند. خود این برخورد (یعنی تحقیق نکرده حرفی را زدن و کسی را منتسب به چیزی کردن) به خوبی نشان می دهد که چه کسی از واقعیات فرار می کند و به قول نوشته ایشان از «مواریث اندیشه های ایدئولوژیک» رنج می برد.

آقای نبوی پاسخگویی به ما را به فرصتی برای دق و دلی خالی کردن نسبت به کمونیسم و کمونیستها بدل کرد؛ و با خشم بسیار و با تکیه بر گمانه زنی های دروغ ما را اعضای در حال مأموریت احزاب، کودک و حتی ناکس خواند. ناکسانی که «نه معلوم است از کجا دستور می گیرند و نه نشانه ای از آنان پیداست و به بادی می آیند و به بادی می روند.» ما تصمیم نداریم در این نوشته به یاوه های آقای نبوی در مورد کمونیسم پاسخ دهیم. حتی نمی خواهیم او را متهم کنیم که کماکان به متد دوره دانشجویی اش - زمانی که از اعضای «انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز» بود4 -  به مخالفانش برخورد می کند. ولی تا آنجایی که تاریخ سه دهه گذشته را مطالعه کرده ایم دریافته ایم که روش همیشگی و جمهوری اسلامی از زمان خمینی تا خامنه ای و احمدی نژاد در برخورد به مخالفین این بوده است که یا «خس و خاشاک» هستند یا «مأمور بیگانه و از جایی دستور می گیرند.»، بنابراین برایمان جای تعجبی باقی نگذاشت.

آقای نبوی در جوابیه خود می نویسد «"آنها  در سالهای  60 یه مُشت کمونیست بودن و باید می مردن و شما هم 5% هستید و حقتون همونه"، من اصولاَ چنین جمله ای را نگفتم و چنین نگاهی از من برنمی آید.» اینکه آقای نبوی در آن مشاجره چنین جملاتی گفته یا نه را به بخشی از همان مدعوین وی در آن گردهمایی که شاهد ماجرا بودند رجوع می دهیم؛ و از آنان می خواهیم که مصلحت گرایی را کنار گذاشته و حقیقت را بیان کنند. کسانی که نه دلِ خوشی از آقای نبوی داشته و نه دل ِخوشی از برخی مسئولین «کانون مدافعان حقوق بشر در ایران – بلژیک» دارند که به هر قیمتی می خواهند خود را به ارابه موج سبز ببندند.

اما سوای نکات فوق خود، جوابیه آقای نبوی و اظهاراتش در مورد قتل عام سالهای شصت و 67 به اندازه کافی افشاگر است. جوابیه نبوی کیفرخواستی علیه خود است. کیفرخواستی که هر دادگاهی می تواند با تکیه بدان ایشان را به جرم دروغگویی چندباره، پوشاندن جنایات بزرگ و شارلاتانیسم سیاسی محکوم کند.

نبوی می نویسد: «من در سال 1367 نویسنده بودم و به دلیل اینکه سه چهار سالی از سیاست بریده بودم، اصلا خبر این اعدامها را نشنیدم و حتی تا سالهای بعد هم واقعیت آن را نمی دانستم.» پیش ترها هم نبوی چنین ادعایی را در یک میزگرد رادیویی با شرکت آقای رضا علیجانی (در رادیو فرانسه) کرده بود و آقای رضا علیجانی (از زندانیان شاهد کشتار 67) در همان مصاحبه با تعجب می گویند که هرکس در آن روزگار حداقل روزنامه خوان بوده، در جریان نامه های برکناری آقای منتظری در اعتراض به این قتلعام و مسائل مربوطه قرار گرفته بود. چگونه آقای نبوی میگویند که تا سال 1376 از این فاجعه بی خبر بوده اند.5 حال اینکه آقای نبوی در آن روزگار تلخ و مرگ زده، یکی از اعضای سردبیری مجله سروش طی سالهای 65 تا 68 بوده است.6و جالب اینکه اخیراَ همفکر و یار شفیق ایشان آقای محسن مخملباف مدعی شده که داستان "جراحی روح" را که در آبان ماه سال 67 در مجله سروش به چاپ رسانده در اعتراض به کشتار سال 67 نگاشته بود.7 آیای جای سؤال نیست که نبوی بعنوان «یک سردبیر هنرمند حساس»  این داستان را نخوانده باشد؟! و حتی یک بار هم از یار شفیق اش نپرسیده باشد برای چه این داستان را نوشته؟! یا مخملباف دروغ می گوید یا نبوی و یا هر دو!!!!!

آقای نبوی می نویسد گفتگوی وی با ما  «در مورد کشتار سال 67 بود و نه در مورد کشتگان دهه شصت». البته قبلاَ هم او چنین تفکیکی در مورد این کشتارها انجام داده است. سؤال اینجاست که چه فرقی بین ماهیت این دو قتل عام موجود است؟ البته آقای نبوی این "فرق" را قبلاَ در وبلاگش چنین توضح داده است: «البته یادمان نرفته و نمی رود که خشونت دهه شصت خشونت یک دولت یا حکومت ظالم با یک گروه مظلوم قربانی نبود، بلکه خشونت دو گروه علیه همدیگر بود که نیروی غالب نیروی مغلوب را بیشتر کشت و آزار داد و راند. طبیعتا آنکه قدرت غالب یافت ظلم بیشتری کرد.»به اندازه کافی این جملات مشمئز کننده است. دقت کنید از نظر ایشان کسانی که طی سالهای شصت کشته شدند قربانی یک خشونت دو طرفه بودند. آیا قصد این جمله می تواند چیزی کمتر از توجیه جنایات جمهوری اسلامی باشد؟ آیا مضمون جملات فوق تفاوت ماهوی با آنچه که نبوی در مشاجره ما با بیان کرد دارد؟ فقط آن روز حضور چند جوان کنجکاو و پرسشگر موجب شد که عصبانی شود و عنان سخن از کف داده؛ و رک و صریح آنچه که در فکرش می گذشت را بیان کند. همان افکار و ایده هایی که اعمال سی سال پیش وی را رقم زد. این تفکر و بینش کلیه دولت مردان ارتجاعی است که از یکسو مردم را سرکوب می کنند و از سوی دیگر به خاطر مقاومت مردم در مقابل سرکوب، آنها را محکوم می کنند.

نگاهی به برخورد آقای  نبوی در سال 1386 نسبت به کشتار 67 بیندازیم: «ماجرای کشتار 67 مثل کشف گورهای دسته جمعی قربانیان در حکومت های مختلفدیکتاتوری است، مثل روسیه، کامبوج، شیلی، چین، عراق و بسیاری جاهای دیگرآنچه مهم است این است که موضوعی با این اهمیت در حافظه ملی مردمی که درایران زندگی می کنند، یا نسلی که امروز در ایران زندگی می کنند، اهمیت خودش را از دست داده است. فاصله ما با آن کشتار دارد به عمر یک نسل میرسد. محکوم کردن کسانی که خود محکوم کننده این فاجعه اند، به نظر من فقطبازی دو نسل بر سر مالکیت چیزی است که دیگر وجود ندارد. نسلی می خواهد بایادآوری این جنایت اثبات کند که مبارزات مهمی کرده و قربانی شده و دوستانشکشته شده اند و خودش هم اگر مانده بود کشته می شد و نسلی دیگر می گوید کهبه هیچ کدام از طرفین مبارزه قبلی اهمیت نمی دهد و موضوع زندگی اش سالهاستکه این نیست. بسیاری از آنان که سالگرد قتل عام 67 را هر سال برگزار میکنند، مشکل شان یادآوری فاجعه کشتار نیست، بلکه نمی خواهند خودشان بهعنوان کسانی که ممکن بود کشته شوند، فراموش شوند. برای بعضی هم این موضوعتنها عمل سیاسی است که در طول سال انجام می دهند، تا به خودشان بگویند کههنوز هستند و زنده اند. در این میان بازی، رقابت سیاسی برسر هیچ و پوچ درجریان است. کسانی که شش سال قبل از آن اعدام ها از کشور بیرون آمدند،کسانی را که پنج سال قبل از آن اعدام ها از حکومت بیرون آمده بودند، به همدستی در جنایت متهم می کنند، تنها  به این دلیل که دست شان به عاملان اصلی نمی رسد. این بازی هر سال جریان دارد و فکر می کنم هر سال تکرار شود.» (تأکیدات از ماست)9

حتی زمانی که  نبوی به قول خودش بعد از دهسال از جنایت کشتار 67 باخبر شد،10 فرمان بی اهمیت بودن این فاجعه در تاریخ ایران و فراموشی آن را می دهد. نبوی می خواهد بر حقایق بزرگ تاریخی خاک بپاشد و تحت عنوان "بازی" قاتل و مقتول را یکسان جلوه دهد و کسانی که برای دادخواهی و ثبت این جنایت بزرگ در حافظه مردم مبارزه می کنند را تحقیر کند و سرانجام کسانی را که دست شان به خون شریف ترین فرزندان این جامعه آغشته اند، تبرئه کند. 

نبوی می داند که پافشاری بر افشای کشتار تابستان سال 67 چشم اسفندیار نظام جمهوری اسلامی است. بدون شک بیرون کشیدن یک حلقه از زنجیره جنایات نظام جمهوری اسلامی مثلاَ کشتار تابستان 67 در پی خود حلقه های دیگر این زنجیره جنایت را به حرکت درمی آورد. پای کل نظام جمهوری اسلامی با همه دستگاه دینی سیاسی قضایی اجرایی و قانونی آن در میان است. پای همه جناح های آن بعنوان تکه هایی از پازل آمران و عاملان این جنایات پیش می آید. ابراهیم نبوی نیز بعنوان یکی از خادمان این نظام از اینکه این پرونده جنایت هر ساله گردگیری شود و حقایق آن به هر دلیلی مانند مراسم های یادبود جان باختگان تر و تازه شود، دل نگران است.

آقای نبوی در جوابیه اش در تکذیب جمله «واجب القتل بودن کمونیست ها» می نویسد: «چنین نگاهی از من برنمی آید.» نگاه امروزین او را نسبت به یک جنایت بزرگ در لابلای سطرهای فوق دیدیم. اما آیا نبوی آنگونه که ادعا می کند حداقل مسئولیت نگاه دیروزین خود را برعهده می گیرد؟ صادقانه می گوید که چه بود و چه کرد؟ مسأله فقط مسئولیت اخلاقی یا سیاسی کسی که سالها فعالانه برای استقرار جمهوری اسلامی کار می کرد، نیست. مسأله این است که آقای نبوی مسئولیت مستقیم در سازماندهی بسیاری از سرکوبهای سالهای 57 تا 64 داشت.

آقای نبوی مسأله این نیست که شما به عنوان یک نویسنده یا روزنامه نگار یا سناریو نویس و طنزپرداز – معتقد به جمهوری اسلامی - در آن دوره از خود مسئولیت اخلاقی نشان دادید یا خیر؟ شما در مورد مسئولیت مستقیم اجرایی تان در بسیاری از سرکوبهای آن دوره چه می گویید؟ با کمک امثال شما بود که انقلاب فرهنگی در دانشگاه شیراز سازماندهی شد. نتیجه اش 491 نفر مجروح و سه تن کشته بود. نام نسرین رستمی را تا کنون نشنیده اید. که جزو کشته شدگان بود؟11

شما جزیی از تیم ناطق نوری در وزارت کشور در سال 64 بودید. یک بار هم شده برای مردم توضیح دهید که وظیفه تیم تان چه بود. تیم تان برای برقراری نظم در سراسر کشور چه کرد. نیروهای  انتظامی تحت فرمان تیم شما به چه کاری مشغول بودند؟ با چه نقشه ها و برنامه هایی دوران شاد کودکی مان را از ما گرفتید. تیم شما با جوانان کردستان چه کرد زمانی  که برای حفظ نظم هروئین را ارزانتر از سیگار به آنجا روانه می کردند. مسئولیت شما آن موقع چه بود؟ آیا نباید شما روزی بابت این مسئولیتها مستقیم و اجرایی که داشتید به مردم پاسخگو باشید.

آقای نبوی ما از شما نمی پرسیم که «منظورتان از نوشته های طنزتان چیست؟» اما از شما در مورد اعمال تان در دهه شصت خواهیم پرسید. حداقل به ما بگویید که اعمال شما در دهه شصت برخاسته از چه نگاهی بود. از قدیم گفته اند یک سوزن به خود بزن یک جوالدوز به دیگران. اول خود را نقد کنید بعد به نقد «آدمکشی های» کمونیستها بپردازید. بگویید این چه نگاهی بود که کشتن کمونیستها و مجاهدین، بهائیان و دگراندیشان را در آن سالها جایز می دانست و چشمش را بر قتل عام 67 بسته بود.

کشتارهای جمهوری اسلامی در دهه 60 و نقش  اصلاح  طلبان دوم خردادی دیروز و موج سبزی های امروز در آن کشتار باعث شده که امثال آقای نبوی در بد تنگنایی گیر کنند. از یکسو دیگر مانند سابق نمی توانند در مورد این جنایات سکوت کنند از سوی دیگر بهیچوجه حاضر نیستند از نقش و نگاه، تفکر و پایبندی شان به ایدئولوژی اسلامی در آن سالها انتقادی به عمل آورند. علت اساسی اش هم این است که اغلب آنان هنوز به نظام دینی باور دارند. آنها نمی خواهند کل این نظام از بین رود.12

برای مثال امروزه آقای نبوی هم علیرغم ادعایش مبنی بر «ایدئولوژی زدایی» از خود  حاضر نیست از مولای سبزپوش خود میرحسین موسوی فاصله بگیرد و به قول خودش او را در میدان مین تنها گذارد. از کسی که هنوز طرفدار  «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر» است. بالاخره آقای نبوی؛ شما که خود را مخالف هر نوع نظام ایدئولوژیکی می دانید، حرف حساب تان با این جمله موسوی چیست؟ او که مدام بر بازگشت به اسلام ناب محمدی و  ارزشهای طلایی دوران خمینی تأکید می کند و خواب آن سالها را دوباره برای مردم می بیند. شما در این رابطه چه می گویید؟ نکند شما نیز در چنین خواب و رویایی بسر می برید؟ بویژه آنجایی که زیرکانه به جای «حکومت دینی» از کلمه «دیکتاتوری دینی» در جوابیه تان استفاده می کنید. مگر در طول تاریخ، جامعه بشری در جایی شاهد دمکراسی دینی و حکومت دمکراتیک دینی هم بوده که در قرن بیست و یکم دوباره شاهدش باشیم!!! ما قسم شما را باور کنیم که می گویید «بیرحمی و کشتار ویژه هرنوع نظام ایدئولوژیکی است» یا دم خروسی را که  از زیر شال سبز و بلند طرفداری شما از حکومت دینی میرحسین موسوی بیرون زده است؟

آقای نبوی بین رخت برکندن از خدمت به یک نظام ارتجاعی و پشت و رو کردن لباس خیلی فرق است. اینجاست که برای ما رابطه بین دروغ گویی های آشکار شما در مورد گذشته با دروغهایی که در مورد آینده تحویل می دهید، روشنتر می شود. یک بار تاریخ گذشته را از نسل ما دزدید حال می خواهید تاریخ آینده را هم بدزدید؟! جدل و مشاجره اساسی ما و شما نه بر سر گذشته بلکه بر سر آینده است. آینده ای که جریان سیاسی شما می خواهد برای جامعه ما ترسیم کند. علت اصلی عصبانیت تان هم از این بابت است. علت ناسزاهایی که که در جوابیه تان نثار ما کردید از این رو است. به خاطر اینکه فکر نمی کردید، نسلی که قرار بود هیچ پیوندی با نسل پیشین خود نداشته باشد، نسلی که زمانی شما و امثال شما کودکی شان را به بازی گرفتید، نسلی که پدران و مادران شان را به زندان انداختید یا روانه خاورانها کردید و از زندگی شاد محرومشان کردید، دوباره به عنوان «ناکسان» در مقابل شما قد علم کنند و شما را، اعمال شما را و بینش و تفکر شما را به مصاف بطلبند و از کمونیسم دفاع کنند. این است علت اصلی ناراحتی شما! از اینکه علیرغم این همه قلع و قمعی که شما و یاران تان در حکومت از نیروهای چپ کردید، دوباره با بپاخیزی نسل جدیدی از آنان روبرو شدید، نگرانید. نسلی که بخوبی دریافته  کسانی که در مورد گذشته دروغ می گویند به حرف آنان در مورد حال و آینده نیز نباید باور کرد.

کمیته دانشجویی بلژیک – اکتبر 2009

منابع و یادداشتها
1-      سكوت سرشاراز ناگفته هاست. شعری از: مارگوت بیكل - ترجمه: احمد شاملو ـ محمد زرین بال
2-      «یک مشاهده، یک مشاجره» نوشته کمیته دانشجویی بلژیک:

3-      «آنها کمونیست نبودند» پاسخ نبوی: 

4-      گفتگوی اخبار روز با ف. تابان: آیا انجمن های اسلامی مستقیما در حمله به دانشجویان شرکت می کردند؟  تا جایی که من شخصا شاهد بودم، آن ها مستقیما در حملات شرکت نکردند، اما در راهنمایی اوباش و یورش گران و شناساندن دانشجویان فعال به آن ها نقش مهمی داشتند. در بسیاری از دانشگاه ها آن ها مستقیما در سرکوب شرکت کردند. بسیاری از اصلاح طلبان فعلی از جمله همین آقای ابراهیم نبوی در شیراز، عباس عبدی، علیرضا علوی تبار و دیگران در تهران، در سرکوب دانشجویان مستقیم و یا پشت پرده دخالت داشتند.

5-      مصاحبه آقای نبوی با رادیو فرانسه (24-8-2008) را در لینک زیر ببینید:

6-      شرح حال حرفه ای سید ابراهیم نبوی:  

7-      در نشریه دانشجویی بذر شماره 41  سه مقاله در این ارتباط بخوانید:  کالبدشکافی یک دروغ / نقش آثارھنری مخملباف درزندانھای دھه 60 / جراحی روح یاجراحیحقیقت؟                            
     
8-      «ده دلیل برای رای دادن به موسوی» نوشته ابراهیم نبوی - 10 خرداد 1388:

9-      «کشتار 67 از یک زاویه دیگر» نوشته ابراهیم نبوی - 10 شهریور 1386:

10-  نبوی در مصاحبه با رادیو فرانسه می گوید که ایشان تنها در سال 1377 یا 78 که به خارج کشور آمده بودند از این قتل عام با خبر شده اند و از کشتار چپ ها تا همین یکی دو سال قبل اطلاعی نداشته اند. مصاحبه آقای نبوی با رادیو فرانسه (24-8-2008) را در لینک زیر بشنوید: 
     
11- «اول ارد یبهشت سالروز مقاومت دانشجویان در مقابل "انقلاب فرهنگی"ِ رژیم جمهوری اسلامی» - ارژنگ سپاسی

12-  البته  اگر مقاله اخیر آقای مهاجرانی یار و دوست نبوی در دوران انقلاب فرهنگی در دانشگاه شیرازبه نام «ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها» (http://www.rahesabz.net/story/2508) زودتر چاپ شده بود شاید نبوی قضیه را جور دیگری رفع و رجوع می کرد. اما  دوزاری نبوی به خاطر «دوری اش از سیاست» دیرتر از بقیه می افتد. مهاجرانی در مورد کشتار سال 67 زبان به انتقاد گشود و از سکوت نسبت به جوان کشی در آن دوره انتقاد کرد. شاید در آینده نیز نبوی به پیروی از مرشدش اینگونه سخن راند. اما واقعیت این است که نگاه همانست و این آقایان همانند. زیرا کماکان هیچیک از آنان حاضر نیستند از نقش خود چیزی بگویند و نگاه خود را در معرض نقد و داوری گذارند. برای مثال همین آقای مهاجرانی که امروزه منتقد کشتار 67 شده، همان زمان کتابی در مورد سلمان رشدی نگاشته و دلایل «دینی و علمی» برای حکم ارتداد و مرگ وی را ارائه داده و حتی امروز نیز بدون خجالت خود را طرفدار حکومت دینی و حتی ولایت فقیه می داند.


 یک مشاهده، یک مشاجره!
در آکسیون 23 سپتامبر – بروکسل

«آنها در دهه 60 کمونیست بودند و باید می مردند، شما هم 5 درصد بیشترنیستید و حقتان همین است!»ابراهیم نبوی

 روز 23 سپتامبر همگام با اعتراض هزاران ایرانی در سراسر دنیا به حضور و سخنرانی احمدی نژاد در مقر سازمان ملل در نیویورک، ما هم در بروکسل در برنامه ای بهمین عنوان شرکت کردیم. این برنامه به دعوت و سازماندهی "کانون مدافعان حقوق بشر ایران – بلژیک" در میدان شومان یعنی روبروی ساختمانهای اتحادیه اروپا برگزار شد. حدود 50 نفر از ایرانیان مقیم بلژیک و ژول روبنفلد از کمیته هماهنگی سازمان های یهودی در بلژیک که از مراکز راست صهیونیستی اینجاست و یک عضو حزب سوسیالیست و یک نماینده از حزب سبزها و سید ابراهیم نبوی نیز در برنامه حاضر بودند. نخست مسئولین برنامه مخالفت خود را با سفر و سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل اعلام کردند و برنامه با سخنرانی سایر مدعوین ادامه پیدا کرد.
در ادامه نبوی سخنرانی کرد، برای اولین بار بود که او را می دیدیم. پوشیده در لباسی سیاه و شال بلند سبزی بر گردن که تا زانوانش می رسید و کمابیش حال و هوای نوحه خوان های عاشورا را داشت تا طنزپرداز. او ابتدا اعلام کرد که بدلیل اینکه در صورت سخنرانی وارد طنزپردازی می شود، برای رعایت وقت تعیین شده، از روی همان متن خواهد خواند (متنی از ابراهیم نبوی که در ابتدای برنامه بوسیله برگزارکنندگان بین مردم توزیع شد). او در صحبت هایش اعلام کرد که "موسوی یکی از رهبران جنبش مردمی در ایران موسوم به جنبش سبز است و .... من تمایل فراوان به ایجاد رابطه با آمریکا دارم ولی این دولت فعلی نمی تواند اینکار را به پیش ببرد و .... من بعنوان نماینده ملت ایران اعلام می کنم که .... " و صحبتهایی از این دست.(نقل به مضمون)
در هنگام سخنرانی نبوی ما نیز به همراه تعدادی از جوانان دیگر ساکن بلژیک در جمع حاضر بودیم و پلاکاردهای خود را با نمایشگاه عکس آماده کرده بودیم و تراکت هایی را در افشای جمهوری اسلامی بین جمعیت پخش کردیم.
سخنرانی نبوی آنقدر برای ما عجیب، یک جانبه و حاوی نکات انحرافی و سؤال برانگیز بود که پس از پایان سخنرانی اش نزد وی رفتیم و محترمانه از او درمورد نکات سخنرانی اش  پرسشهایی طرح کردیم.
ما پرسیدیم که چرا شما موسوی را رهبر جنبشی به این بزرگی می دانید؟ چرا خود را نماینده مردم ایران می خوانید؟ چرا چیزی از سالهای دهه 60 و نقش موسوی در آن نمی گویید؟
این بخشی از سؤالات ما بود که در دوره صدارت آقای موسوی متولد یا بزرگ شده بودیم، ما که در ایران هم به هیچ بهایی سکوت را برنتافتیم، نه در مقابل دروغ ها و لبخندهای خاتمی و نه در مقابل عوامفریبی های احمدی نژاد، حالا اینجا ایستاده بودیم تا در روز روشن و در دنیای "باصطلاح آزاد"، آقای نبوی خود را نماینده تام الاختیار مردم و موسوی اعلام کند؟! شاید اگر اوضاع اینقدر جدی نبود می شد باور کرد که اینهم بخشی از طنزپردازی های ایشان است!!! به خاطر همین پیشقدم شدیم تا سؤال کنیم. ولی آقای نبوی ابتدا گفت که شما هیچی از دهه 60 و کشتارها نمی دانید وقتی گفتیم اگر ما نمی دانیم آقای منتظری رفیق سابق شما که خوب می داند؟! کم کم برافروخته شد و هر چه سؤالات ما جدی تر می شد او هم از ماسک آقای سخنران متین و باوقار دورتر می شد.
وی که خود را نماینده مردم خوانده بود گفت که "می تونیم و واسه همینم می گیم. شما هم می تونید برید بگید." ما اینرا به حساب بداخلاقی این "طنزپرداز" مشهور گذاشتیم و دندان بر جگر گذاشتیم و از او خواستیم حداقل در مورد کشتارهای دهه 60 و نقش موسوی و دیگر اصلاح طلبان در آن کشتار هم نظرش را بگوید؟ و توضیحی به ما دهد.
در حالیکه یکی از رفقای زن با اشاره به شال سبز رنگ او  گفت اینهم که نشانه اسلام ناب محمدی است که به گردن انداخته اید، او گفت: "95% جامعه ایران مسلمانند، شماها 5% جامعه ایران هستید، برید هر کار می خواهید بکنید." و چنان با تندی دست خود را بالا آورد که انگار در مسند واقعی قدرت قرار گرفته بود. تعدادی از مردم حاضر بدور ما جمع شدند و در این هنگام نبوی تندتر از قبل حرف می زد. وی به ما اشاره کرد که «شما اینجایتان کار نمی کند (با دست به سرش اشاره کرد) و شعور ندارید." و ادامه داد "آنها  در سالهای  60 یه مُشت کمونیست بودن و باید می مردن و شما هم 5% هستید و حقتون همونه"!!! اینجا اوضاع تغییر کرد. نبوی واقعاً نبوی شد ... البته این وضع چندان ادامه نیافت و ما با گفتن این مسئله که اشکالی ندارد اگر جواب ما را نمی دهید ولی باید روزی جواب تاریخ را بدهید از ادامه این بحث بی نتیجه خودداری کردیم. عده ای از به اصطلاح طرفداران "اتحاد" ما را به سکوت دعوت می کردند تا "اتحاد"مان حفظ شود و عده ای ما را فرا می خواندند تا در پایان برنامه با نبوی (نماینده آقای موسوی) قرار بگذاریم و بحث کنیم. پاسخ ما هم این بود که اولاَ ما هیچ اتحادی با نبوی نداریم که به خطر بیفتد؛ دوماَ اتحاد از نوع "وحدت کلمه" خمینی برای ما معنی ندارد و 30 سال پیش نتیجه داده است و نسل ما لازم نمی داند یکبار دیگر اینرا آزمایش کند، ما باید بدانیم با چه کسی و برای چه متحد می شویم؛ سوماَ چه کسی به آقای نبوی نمایندگی داده تا از طرف ما هم به آقای موسوی (مساوی جمهوری اسلامی) تأییدیه و دست بیعت بدهد؛ چهارماَ آقای نبوی هم مثل بقیه اصلاح طلب ها در ادامه حیات و جنایات جمهوری اسلامی نقش داشته و باید در مقابل مردم توضیح بدهد که نقشش چه بوده است، ما نیازی به مذاکره با ایشان در "کافه" و "رستوران" نداریم، ایشان هم امروز رسماَ و علناَ اعلام کرده نماینده مردم و موسوی و مدافع اسلام است، نه در کافه و ... و جالب اینکه همه به جای آقای نبوی می خواستند به ما توضیح بدهند که ما درست نفهمیده ایم؟! و بالاخره ما نفهمیدیم چرا آدم زنده وکیل لازم دارد؟! نبوی که خودش آنجا بود و خلاصه، مختصر و مفید "دمکراسی" مدنظر و دیدگاهش را نسبت به مخالفین (هرچند در اقلیت) توضیح داد!!! اما همان لحظه برای ما این سؤال طرح شد که آقای نبوی واقعاَ چه جامعه ای را به ما وعده می دهد؟
قبول رفتار آقای نبوی برای ما بسیار سخت بود و نمی توانستیم حرفها و رفتار این طنزنویس مشهور را در مغزمان جا دهیم. با دوستان که به خانه برگشتیم جستجویی در سایتهای اینترنتی کردیم و به نتایجی رسیدیم که فهم برخورد ایشان و مهمتر از همه جامعه ای که ایشان وعده می دهد – جامعه ای که در آن سزای کمونیستها و دگراندیشان مرگ است - را برایمان آسان کرد. از ویکی پدیا شروع کردم با پیشینه ای روبرو شدیم که هربخشش برایمان رویدادهایی را تداعی می کردند از سالهای نه چندان دور 60. همان شب نکاتش را یادداشت کردیم. اما چند روز بعد که به سراغ ویکی پدیا رفتیم در کمال ناباوری دیدیم تمام آن پیشینه «درخشان» به زبان فارسی از صفحه ویکی پدیا پاک شده بود!!! اما چرا؟؟؟ معلوم نیست!!!
ولی حذف کنندگان اطلاعات مربوط به گذشته نبوی دست شان به سایتهای دیگر نرسید و می توان کماکان هر چند بطور پراکنده به این اطلاعات دست یافت.* مانند اینکه:
وی در سال 56 تا 59 در دانشگاه شیراز در رشته جامعه شناسی تحصیل می کرد.
طی سال 59 تا 61  او عضو شورای مرکزی سازمان دانشجویان (عضو دفتر تحکیم) دانشگاه شیراز بود. و در این زمینه با کسانی چون عطالله مهاجرانی، جمیله کدیور و مصطفی معین همکاری نزدیک داشت.
نبوی در سال 59 به مدت 8 ماه به تحصیل علوم دینی در شیراز پرداخت. (شاید قصد داشت آخوند شود ولی بعداَ منصرف شد؟!)
در همین دوره وی عضو هیأت مدیره دانشجویی کتابخانه ملاصدرا در دانشگاه شیراز بود.
تا زمان انتقال به دانشگاه تهران و گرفتن مدرک لیسانس، وی مدرس رشته های تاریخ و فلسفه و منطق به اعضای اتحادیه های اسلامی دانش آموزان در شیراز بود و در خدمت جهاد سازندگی قرار داشت.  
او طی سالهای 61 تا 64 مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور (تحت هدایت ناطق نوری) بود و به مدت سه ماه جانشین مدیر کل اجتماعی وزارت کشور بود. البته طی همین سالها به عنوان عضو شورای طرح و برنامه شبکه اول سیما، معاون گروه فیلم و سریال و دبیر طرح و برنامه شبکه اول سیما ایفای نقش کرد. او سرانجام در سال 66 – 67 به سمت مشاور رئیس دانشگاه  صدای و سیمای جمهوری اسلامی به کار مشغول شد.
آقای نبوی همچون دیگر یارانش پس از آنکه از سرکوب نیروهای انقلابی و مردم فارغ شد، پس از آنکه  جوانان بسیاری را شستشوی مغزی داد و آنها را به هوای رفتن به بهشت راهی جبهه ها کرد، پس از آنکه دست و قلم اش را در خون فرزندان مردم شست، تصمیم گرفت و فرصت کرد که یکسره به حرفه هنر و فرهنگ (بهتر است گفته شود تحمیق فرهنگی) بپردازد.
از آن پس وی عهده دار سردبیری (یا تحریریه)  نشریات گوناگون ادبی، هنری و سینمایی شد. البته پس از ظهور دوم خرداد به جبهه اصلاح طلبان پیوست و با کمی گشت و گذار در مکه، مدینه، فرانسه  و چند صباح کوتاهی در زندان بتدریج رخت اپوزیسیون بر تن کرد و امروز به شال سبز آویزان شد.
با دانستن این تاریخچه است که بهتر می توان به عمق کلمات تهدید آمیز امروزین آقای نبوی پی برد. با دانستن این تاریخچه بهتر می توان به رابطه گذشته وی با وعده های آینده اش پی برد. چه در جایگاه چماق بدست، قلم به مزد، قلم به فرمان دیروزی و نماینده امروزی سبزها در بلژیک.
... آری دیگر برای ما تعجبی نداشت که چرا آقای نبوی دوباره نبوی شده بود. شاید دوباره یاد دوران جوانی اش افتاده بود. شاید هم داشت دوباره متولد می شد. دیگر برای ما تعجبی نداشت که وی زمانی که اختلاف سنی چندانی با امروزِ ما نداشت تا مقام مدیریت دفتر سیاسی وزارت کشور و چندین پُست دولتی دیگر ارتقا یافته بود. چه جوان کارآمدی! پُستی که در آنروزها بدون همراهی و هم رأیی با جنایتکاران بزرگ به کسی داده نمی شد. شاید هم نبوی در مشاجره با ما روزها و شبهای نبرد انقلابیون واقعی با دانشجویان پیرو خط امام در دانشگاه شیراز را بیاد آورده بود. ایامی که در کسوت یکی از مجریان انقلاب فرهنگی در دانشگاه شیراز نقش سرکوبگرانه ایفا می کرد. مبارزین زیادی از آندوره زنده اند تا شهادت دهند رشادت های وردستِ وزیر سابق را و نویسنده و طنزپرداز منتقد امروز را. برای اینکه بر همگان آشکار شود که جمله ای از این گزارش برخلاف حقیقت نیست، شما را به گفته های خود جناب نبوی پیش از دوران انتخابات، در آن دوره و اکنون ارجاع می دهیم**. گفته ها و نوشته هایی که او سعی می کند در آنها اصلاح طلبان و مستقیماً نقش موسوی در جنایات دهه 60 را تبرئه و لاپوشانی کند. شاید برخورد او با ما به این خاطر بوده باشد که تلنگری به طبل پُر سروصدا و توخالی اش خورده بود.
در انتها نمی توان این سئوال را طرح نکرد که چرا به چنین آدمی (با چنین سابقه ای در سرکوب حقوق بشر) توسط کانونی که خود را مدافع حقوق بشر می نامد میدان و میکروفون داده می شود؟ کسی که هنوز بدون اشاره به گذشته تاریکش، در روز روشن و در مقابل دهها نفر صحبت از کشتن 5 درصد مخالف خود در جامعه می کند!
کمیته دانشجویی بلژیک


۲ نظر:

ناشناس گفت...

دوست عزیز با تشکر از این نوشته یا ما ساده هستیم یا خودمان را به سادگی میزنیم . ایشان بعد از اعتراض به پرداخت پول بیمارستان در بلژیک دیگر به سیم آخر زدند به این بهانه که یا از کشور بلژیک اخراج شوند و مانند قهرمان به دامن آخوند برگردند و یا اینکه آخوندها آغوش بگشایند و بهش خوش آمد بگویند که در اصل ایشان چوب دو سر طلا شدند چن هر دو طرف به ایشان کم محلی کردند ضمنا با چه مجوزی ایشان کمیک هستند یا روشن فکر ؟ با ادای لهجه قسمتی از کشورمان ؟ لطفآ این دلقک را که در سال ٨٨ با طرح تئوری اسب تراوا سبب چند دستگی مردم در تظاهرات شد را افشا کنید چون امروزه معلوم شده که ان طرح با هماهنگی رژیم بوده

ناشناس گفت...

khak bar sare por az pehene nabavi
ama in peshgel haghirtar az an ast
ke baraiash vaght sarf konim
behtar ast be peshgelhaye
bozorgtar ke in arazel ra parvaresh midahand bepardazim
nang va nefrin bar arbabe
sarmaye jahani va booghhaye
ertejaee manande bbc va voa
zende bad azadi
arman

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...