۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

انقلاب برای یک قرص نان دمکراسی ( 11 )






ایران قبل از وقوع انقلاب!

 اختلاف طبقاتی درسطح تهران بقدری شدید بود که به راحتی میتوانستی ارزیابی کنی، اگر وضعیت پایتخت آنقدراسفناک است، پس ببین در شهرستانها چه می گذرد. فقر، تبعیض اجتماعی و طبقاتی درایران، زمینه ساز اصلی وقوع انقلاب بود. خمینی در تبعید بسر میبرد، آرشیتکت «خاورمیانه بزرگ» او را در آب نمک طرح و مهندسی ایجاد « خط کمربندی سبز» خوابانده بود تا از نفوذ نظام سوسیالیزم، درغنی ترین حوزه نفتی جهان جلوگیری کند. حضور شوروی در یک کشور مسلمان یعنی افغانستان می توانست، خواب راحت را از چشمان غرب برباید، دیریا زود می بایست، جاده انقلاب اسلامی از کانال ایران همواره شود. تا حضور واقتدارشوروی که همسایه دیوار به دیوار ایران نیزبود، تضعیف شود، مخصوصا که عراق دومین کشور نفت خیز منطقه، متحد اتحاد جماهیر شوروی نیزبود. 
                         ****************
نسل من، بی آنکه از تاریخ معاصرش چیزی بداند، بی آنکه با نام، ماهیت و عملکرد مصدق آشنا باشد. بی آنکه بداند، انقلابیون در زندانهای مخوف اوین تحت عناوین «خرابکارو تروریست» دارند شکنجه و اعدام میشوند. طبعن ایران امروز نتیجه ای بهتر ازاین نمیتوانست داشته باشد، جوانان ندانسته در دالان تنگ و تاریک تاریخ معاصر پیش به سوی مقصدی نامعلومی میرفتند که شاه با حذف بخشی از تاریخ مبارزات مصدق آنها را در ورطه خمینی انداخت، سرانجامش اکنون دیگر برکسی پوشیده نیست. قابله غرب خمینی را از دل آبستن حوادث نامعلوم آینده  زودتراز موعد به دنیا آورد، تا خاورمیانه به دست انقلابیون از نوادگان مصدق نیافتد. پیش تراشاره شد، غرب یک بار زهرازدست دادن چاههای نفت را چشیده بود، که با پادزهر کودتای بیست و هشت مرداد توانسته بود خودش را مصونیت ببخشد، آنقدر تجربه پیدا کرده بود تا دوباره دچار اشتباه «ملی شدن نفت» نشود. چون این بار، بر خلاف گذشته، نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان.
نتیجه تحریف و سانسور در زمان شاه باعث میشود تا مردم نا آگاه، مذهبی، احساسی و ناامید، در اواخر قرن بیستم، آن هم درست زمانی که از فرود اولین سرنشینان مسافرین کره ماه فقط ده سال گذشته است، عکس خمینی را در ماه ببینند. وقتی ارکان انقلاب را بر پایه های خرافات بنا میکنند، وقتی مردم هنوز نمیدانند عصر تکنولوژی و علم در دنیای امروز حرف اول رامی زند. مردمی که طبیعتا بدلیل پائین بودن سطح آگاهی شان می بایست مسافرت به کره ماه و فرود به روی آن به مثابه شوکی برایشان باشد، تا ازخواب غفلتی که تاکنون بسر میبرده اند بیدارشوند. برعکس در کمال تعجب و ناباوری، می بینیم که همان مردم به ماه نگاه میکنند و با دیدن نقوش برجسته روی آن، که میتوانست تا قبل از وقوع انقلاب نقش هر چیزی دیگری هم باشد، اما آنها صد درصد و با یقین که آن نقش؛ نقش خمینی است، با دیدنش برایش صلوات میفرستادند.

                           ***************

ـ یادم می آید، اولین بار که اسم خمینی را شنیدم، پانزده سال داشتم، اوایل تابستان سال 57 بود. بعد ازمدتها رفته بودم به محله قدیمی سکونت مان، جنوب شهر، حوالی نازی آباد، محلی بنام چهارصد دستگاه، تا به مادربزرگم سری بزنم. یکی دوتا از بچه های محل را آنجا دیدیم، یکی بود که غلام نام داشت، اولین بار اسم خمینی را از زبان اون شنیدم. با آب و تاب از «کرامت و شوکت» او می گفت، یکی دیگر از بچه ها، اسمش علی بود، به حرفهای او مخالفت کرد. اتفاقا اشاره میکند به تسخیر فضا توسط فضانوردان آمریکایی، گفت: "غلام دست از چرندیات بردار، ماه سولاخ؛ سولاخ شد، از بس میله های پرچم آمریکا رو توش فرو کردند" تقریبا هم سن و سال بودیم. من خودم، دیدگاه کمونیستی داشتم. با نظرات علی موافق بودم، به تکامل معتقد بودم، پیشرفت بشر، تسخیرماه وفضا بدست بشر، برایم جالب بود، اما مخالف نظام سرمایه داری بودم. مدتی نگذشت؛ بعد از آنروز زمزمه های «خمینی» بیشتر و بیشتر، بر سر زبانها افتاد. او اگر چه درگذشته بدلیل افکار و تمایلات مذهبی اش ودخالت در امور اجتماعی ایران به خارج از ایران تبعید شده بود، اما او به یکباره از هیچ کجا سر در آورد، پیدایش نام او با حادثه آتش سوزی سینما رکس پیوند خورد. خانواده های مذهبی، بیشتر او را می شناختند، همانها به یک جسم مرده مذهبی روح سیاسی دمیدند؛ اودرجامعه به سرعت شکل گرفت، اکنون اعلامیه هایش، کاست های صوتی اش، عکسهایش در بین مردم می چرخید، مشخصا در میان قشر مذهبی و البته بیشتر بازاریها؛ منابع مالی و تبلیغاتی او بودند. غلام نیزاز خانواده مذهبی بود، مسلما افکار خانواده اش ناقل ویروس خمینی به او بودند. علی، از یک خانواده کارمندی بود، خواهرانش گرچه سیاسی نبودند، اما تحصیل کرده و دانشجو بودند. بافت فکری علی از یک خانواده تحصیل کرده نشأة میگرفت. من هم از یک خانواده کارگری بودم، گرایشات کمونیستی ام، مربوط به همان طبقه ای میشد که به آن تعلق داشتم. علی رغم اینکه، پدرم و مادر مسلمانهای ساده ای بودند. حدود اسلام آنها در چهارچوب، نمازخواندن وروزه گرفتن  بود. اهل مسجد رفتن و پای  نشستن منبر ملا هم نبودند. اسلامشان پیچیده نبود، برای همین به پروپای ما هم نمی پیچیدند، که باید نماز بخوانیم یا روزه بگیریم. اما جامعه در بستریک گرایش اسلامی فوق العاده قوی، یواش یواش پذیرفتند، خمینی تافته ای جدا بافته است، برای همین به راحتی هم پذیرفتند که عکس او درماه از نشانه ها و معجزات اسلام است.

ادامه دارد..............

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...