۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

انقلاب برای یک قرص نان دمکراسی ( 14 )



ایران قبل از وقوع انقلاب!

صدای صفیرگلوله، صدای دهشتناک شنل تانک های چیفتن انگلیسی روی آسفالت، بوی خون و باروت، اصابت کوکتل مولوتوف به تانک های غول پیکر، آتش به جسم سرد آنها می انداختند. انگار کوه های متحرک می سوختند. هر کس به هرطرفی میدوید. یکی در حال کشیدن زخمی ها برای نجات جانشان بود، دیگری در حال پرتاب سنگ، چند نفری هم حلقه های لاستیک اتومبیل ها را آتش می زند، تا  چشمانشان از سوزش گاز اشک آور در امان بماند. دود سیاه وغلیظی از آن برمی خاست. بوی دود و باروت و خون در هم آمیخته بودند. فریاد «مرگ بر شاه» یک دم قطع نمی گشت. جوانها غرق در هیجان «انقلاب» از هیچ چیز واهمه نداشتند. نفس شاه را گرفتند، بیست و ششم دی 57 به انتهای خط «زباله دانی» تاریخ خود رسید. «رفت» و دیگر هم برنگشت. خودش هم میدانست، تاریخ دیگر برای او دوباره تکرارنخواهد گشت. خودش، سرنوشت محتوم خودش را در بیست هشتم مرداد 32 رقم زد. او نمیدانست که با کودتا بر علیه دولت مصدق  دستگیری او ویارانش، سرنوشت سقوط خودش را در سال 57 رقم میزند. خود کرده را تدبیردیگری نیست.
شاه مست از پیروزی کودتای بیست و هشت مرداد، به جشن های دوهزارپانصدساله مبادرت میکرد. مهمانان خارجی اش از سراسردنیا به جشن «بلند پروازانه اش» دعوت شده بودند، اما از مردمش هیچ خبری نبود. دیوار تکبر و خودخواهی شاه بین مردم وخودش، آنقدر بلند بود که آن طرف دیوار را نمیدید، که مردم در فقرو بدبختی زندگی میکنند. او بلندپروازی بود که شالش را با «شال امام رضا» برای عوامفریبی قشر مذهبی، گره زده بود. این یعنی متد «جهان سومی» به قدرت های پوشالی وهندوانه های «قدرت اول خاورمیانه» که زیر بغلش میگذاشتند، دلش را خوش کرده بود. و به تصورش مردم ایران یک مشت احمق هستند که دستگاه دیکتاتوریش باید برای آنها تصمیم بگیرد. معمولا دیکتاتورها احمقهایی هستند، نخ نامرئی وابستگی خودشان به غرب را نمی بینند که در نهایت آنها هستند، تاریخ مصرفش را تعیین میکنند. برای همین تصور میکنند مادام العمر بر اریکه سلطنت تکیه خواهند زد. با فریاد اعتراض مردم ناراضی و گرسنه از خواب غفلت بر می خیزند، در کمال تعجب می بینند که طنین «مرگ بر دیکتاتور» تمام فضای کشور را پر کرده است. بیدار میشوند، اما اکنون دیگر دیر شده است. سیل خروشان آدمهای معترض همه چیز را در مسیل با خود میبرد.

«امام آمد»
دوازده بهمن سال 57 مصادف شد با ورود خمینی به ایران پس از تبعیدش به عراق و از آنجا به فرانسه، هیچکس نمیدانست او نماینده ابلیس است، دارد میاید تا ایران نیمه آباد را تمام و کمال ویران کند، او دارد میاید تا خاک و خون و چوبه های دار برافروزد. آمده است تا گورستان «بهشت زهرا» را زیباترین پارک ایران کند. اتفاقا بعد از فرودش به ایران ابتدا به همانجا رفت، نطق تاریخی و مملو از فریبش را درهمانجا ایراد کرد، ایران و جهان را فریفت. منظور از«جهان» دولت های غربی و کشورهای مقتدراقتصادی نیست، «جهان» مستضعف و ناامید از آینده نامعلوم، آنها چشم امید به «انقلاب» او دوخته بودند. بنابراین دیکتاتورهای صاحب نفت نگران آینده نامعلومی بودند که عنقریب، ویروس «انقلاب اسلامی» میتوانست به مردم آن کشورها نیز سرایت کند. 

خمینی آمد، سیل جمعیت به استقبالش رفت، این هم یک استقبال از نوع جهان سومی است. مردم ناتوان وقتی اراده و قدرت تصمیم گیری ندارند، همه تخم مرغ امیدشان را توی سبد «یک نفر» می گذارند، بعد منتظر میشوند ببینند چه اتفاقی می افتد. مردم در دو طرف خیابانها از مقصد فرودگاه تا جاده آرامگاه  منطقه ای در ناحیه جنوب تهران که امتدادش به شهر ری ختم میشد، خیلی فشرده ومتراکم درکنارهم به انتظار دیدن خمینی ملعون صف ایستاده بودند. کسی که تا چند لحظه پیش قبل از فرودش در جواب خبرنگار که از او سئوال کرده بود: 
ـ چه احساسی دارید؟
ـ هیچ.
پاسخ به این سئوال مثابه جرقه ای بود به خرمن خیس احساسات  مردمی که درخیابانها با شوق فراوان به انتظار فرود هواپیمایش بسر می بردند، اما مردم بعد از آگاه شدن از احساس بی احساس خمینی، گفتند: «انشاالله گربه است» سعی کردند، آنرا مانند آیه های قرآن تفسیرش کنند، میگفتند: «چه بی ریاست، چه ساده است. چه بی تکبر است» در صورتیکه خشت اول بنای جمهوری اسلامی، همان یک کلمه بود، «هیچ» بدان هم عمل کرد، بدون هیچ احساسی به ایران و مردم، سواراسب قدرتش که شد، به تاخت رفت تا به مساحت ایران تا به اندازه زانوان اسب قدرتش، خون بریزد و ریخت.
  
ادامه دارد.......

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Ba sallam be hamwatane mohtaram "Man anche shoma dar morede Iran wa enghelabe 57 neweshtid khandam, kheili ham sadeh neweshtid wa inke fekr mikonam ba ehsas newshtid. Ta anja ke be bahse Mojaheddine khalgh miresim man ba shoma wa afkaretan kamellan mowafegham ama shoma badesh tamame ancjhe ba in hokomate jahl wa jonoon bood bw kasseye Mojaheddini rilhtid ke dar halle hazer dar Iran tarafdar darand ama aksariyate ,maRDOM BA ANHA NISTATAND.... ama homa hanooz defa mikonid...man ba in dastan mokhalef hastam ama shoma be rahe khod berawid.......khodetan neweshtiids ke baraye az miyan bardashtane Diuktatorui noiaz be bestare ARAMESH DARK WA ENTEGHALLE AFKARE AZADIKHAHANE MIBASHAD KE MA DAR iRAN NADASHTIM WA NADARIM....Agar in ast anche migooid pas bayad sabr kard,,,,man sabr mikonam ...man Irani hastam wa be GICH sazman wa hich goroohi wabasteh nistamn, baram Iran wa mardomesh mohem hastand;ta tamasse badi...
Mowazebne khod bashed..
Yek hamwatan

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...