۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

انقلاب برای یک قرص نان دمکراسی ( 5 )

با شروع انقلاب و سقوط شاه، همه چیزعجولانه پیش میرفت، اعدامهای سران ترازاول حکومت شاه بسرعت انجام میشد، میشود گفت همه در یک حالت بهت و ناباوری از سقوط شاه اینکاررا تائید میکردند. همه حالت آماده باش داشتند، اصلا خود میوه انقلاب «کال» دست به دست میگشت، خمینی که ادعا میکرد، قصدش طلبگی است، برعکس، اکثر پست های کلیدی را به دست همان طلبه ها سپرد، پست هایی که دست روشنفکرها افتاده بود، در گرو«فتوای امام قرار داشت» خلخالی جهت «اعدام و خرابی عمارت» بکار گماشته شد. عده ای ذوق میکردند، و عده ای دیگر افسوس میخوردند، عده ای با حلوای وعده های کشکی «نفت و اتوبوس و برق مجانی» خمینی دهانشان آب می افتاد و دلشان را به آن خوش میکردند، با عنوان کردنش ملچ ملچ میکردند. هان "خمینی "  دارد میآید تا دنیا را از برکت "اسلام" خیر وبرکت برساند! مادامیکه عده ای دیگر با این سخنان با شک و تردید نگاه میکردند. جامعه در بستر یک رویای باورنکردنی فرو رفته بود، روشنفکرانی که در اروپا پشت سر خمینی بعد از سالها به ایران آمدند، در حقیقت کارت اعتباری، خمینی بودند. مبارزینی که تا قبل از سرنگونی شاه هنوز در زندانهای شاه بسر می بردند، تا قبل از آزادی آنها، خمینی فرصت طلایی را از دستشان خارج کرده بود و سوار موج رهبری انقلاب گشته بود. قشر کم آگاه، احساساتی و مذهبی، که قبل از سرنگونی شاه، خمینی را در ماه میدیدند، هیچ شانسی برای نیروی مترقی و مبارزین اصلی باقی نگذاشته بودند تا آنها بتوانند، از گوی محبوبیت خمینی سبقت بگیرند. به باور مردم او یک روحانی مقدسی بود که از معجزات الهی محسوب میگشت، و به باور آنها او تنها کسی بود که میتوانست شاه را به زیر بکشد. و به عقیده من، حتی قشر روشنفکری که سرنگونی شاه را غیرممکن می پنداشت، برای اینکه آتش هیزم احساسات مردم را تیزتر کنند، تا گامهای سقوط شاه سریعتر شود، به عمد از خمینی حمایت میکردند، تا تجربه تلخ مصدق تکرار نشود. اما غرب و خمینی زرنگتر از آنها بودند، تا بگذارند، خط انقلاب در مسیر روشنفکران و مبارزان واقعی قرار بگیرد. و به عقیده من روشن فکران ملی مذهبی، جبهه ملی ها و چپ ها که در خارج از کشور بودند، خودشان را به این راضی کردند تا انقلاب بر مبنای احساسات مردم صورت بگیرد، شاه فقط سقوط کند! فقط خوان اول دیکتاتوری شاه را توسط خمینی، به انجام برسانند، تابعد خدا بزرگ است (لابد) تا بعد او را راهی «قم» کنند. و به حساب خودشان او را پی نخود سیاه فقه اش بفرستند. اما غرب زرنگتر از آنها بود، آنها در پی اجرای نقشه «خط کمربند سبزاسلامی» و بعبارت دیگر«طرح خاورمیانه بزرگ» بودند، اکنون طنز تاریخ را بنگرید که به «شال سبز موسوی» وصل گردیده است. موازی با همین سیاست پس از سی وسه سال تجربه تلخ عقب مانده گی ایران بدست «آخوندهای مرتجع و قشری» این است که هنوز روشنفکرهای «اپورتونیست» بجای مبارزه جدی با آنها، قصد دارند، خط سوخته سی و سه سال پیش را به پیش ببرند؛ یعنی مبارزه فرسایشی، سقوط یا رفرم رژیم از درون رژیم، و این پنبه هایی است، که شترقدرت مجانی، آنرا در خواب، گاهی لف لف میخورد و گاه دانه دانه! بنابراین تا مردم به این نقطه نرسند که خودشان باید آستین را بالا بزنند و با خشم تمام سروقت رژیم نروند، گیریم، که سقوط رژیم جمهوری اسلامی همانند زمان شاه عملن از درون رژیم دست به دست شود، فقط به صرف اینکه رفسنجانی بهتر از خمینی است، یا خاتمی بهتر از ناطق نوری، و یا موسوی بهتر از احمدی نژاد درخوش باوری تغییر رژیم بر همین پاشنه خواهد چرخید. با این کاردر حقیقت «کش» مبارزه را امتداد بیشتری میدهند، که اگر در برود به سر جای اولش برمیگردد! جهان در خواب خوش سرمایه داری نوین، تولیدات هر چه بیشتر برای از دست ندادن بازار رقابت، بسر میبرند. احساسات و عواطف انسانی تحت الشعاع امیال انسانی اش قرار گرفته است، پرنسیپ های بشردوستانه به پائین ترین درجه بی تفاوتی سقوط کرده است. امیدی به اینها نیست. غرب، فقط به خود و شهروندان خودش می اندیشد. به این می اندیشد در پیشرفت تکنولوژی از هم رقیبان خودشان عقب نمانند، بنابراین آنها در ورطه طمع خودشان غوطه ور هستند. و به این نمی اندیشند، برسرگرسنگان آفریقا، و دیگر نقاط جهان، که صد البته عامل اصلی باز خودشان هستند، چه می آید. 

 ادامه دارد.........

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...