۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

انقلاب برای یک قرص نان دمکراسی ( 6 )

همه مست از باده پیروزی انقلاب، عجولانه بدنبال پست ومقام بودند، ملتی که دمکراسی اش را دیکتاتور «مکش مرگ ما» با شعارهای دهان پرکن؛ «ایران پنجمین قدرت پتروشیمی» برایش نوشته باشد، دیکتاتوری که زرق و برق قپه های سر شانه اش چشم ها را خیره میکند، شنل مخملی ملکه اش تا یک کلیومتر امتداد دارد، و صدها ندیمه آنرا برایش حمل میکنند. دیکتاتوری که در مصاحبه با یکی از خبرنگاران تلویزیون بنام باربارا والترز، که از او سئوال میکند: آیا عقل زنان با مردان برابر است؟ و وی میگوید؛ معمولا عقل زنها کمتراست! دیکتاتوری که معتقد است: "در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که درحزبی هستند با دیگران برسر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود می آید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست" این ملت در سایه دیکتاتوری که خود را سایه خدا میدانست، مسلما نمیتوانست با شرایط موجود وضعی بهتر از این را داشته باشد. با سقوطش، بدلیل نداشتن ظرفیت آزادی، نداشتن آگاهی، چنان هرج و مرجی می شود که لات ها و لمپن هایی که سابق بر این در سر چهارراه ها مزاحم مردم می شدند، اکنون انقلابی هایی میشوند که با اتکاء به قدرت «ژـ س» عقده ها وکمبودهای گذشته شان را بر سر مردم عادی تحت عنوان مبارزه با «ضد انقلاب و طاغوتی» خالی میکنند. و با همان شکل لات بازی در زمان شاه، اکنون زیر پوشش فتوای «دفاع از انقلاب» احساس خدایی میکردند. از آنجائیکه رشد و آگاهی کافی نداشتند، از آنجائیکه فاقد هرگونه حرفه و تخصص بودند، در کمیته های انقلاب جا خوش کردند، تا به پول ومقام و قدرت برسند. هیچ جایی بهتربرای اینها به غیر از کمیته های انقلاب «مردم آزاری» نمیتوانست وجود داشته باشد. هر چه خرفت تر؛ برای آخوندها قدرت طلب بهتر. کمیته های سرکوب و شکنجه هر روز گسترش بیشتری پیدا میکردند، کم کم سایه سنگینشان را از روی سر مردم عادی برداشتند، و آنرا برروی گروه های پیشرو و رادیکالی که خواهان رفرم؛ ترقی و دمکراسی بودند انداختند، اکنون خطر از ناحیه گروههایی بود که به رشد و آگاهی مردم کمک میکردند، این همان چیزی است که همیشه دیکتاتورها از آن وحشت داشته اند و دارند. دیری نپائید که گروههای مترقی، تا خمینی هنوز لگام قدرت «من» را کاملا بدستش نگرفته بود، در سایه دمکراسی نیم بند موجود، درکنارفضایی که هنوز احتمال میرفت کودتایی از طرف ارتش، صورت بگیرد، و خمینی هنوز میبایست و اجبارا ژست دمکراسی مآبی بخود بگیرد، که بتواند با سیاست یک  بام و هوا، نیروی های پیشرو را هم موقتا در کنار خودش داشته باشد، و تا هنوزگربه را دم حجله خودکامگی نکشته است، توانستند روی قشر جوان، تحصیل کرده و دانشجو کار کنند. اشاعه آگاهی و روشنگری تنها سلاح نیروهای مترقی برای مبارزه با جهلی بود، که خمینی آرام آرام «لمپن های جاهل» را برای روز مبادا حول کمیته های انقلاب جمع میکرد. ابزارهای سرکوبگری خمینی، فقط «ژـ س» نبود، مغزهای خالی کسانی بود، که «ژـ س» را برای «سرکوب مردم» خشاب گذاری میکردند.

ادامه دارد.....

هیچ نظری موجود نیست:

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...