۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

انقلاب برای یک قرص نان دمکراسی ( 4 )

گفتم؛ با پایان اجباری ام، دغدغه ام کم شد، اما وارد دغدغه ای تازه تری شدم، پا درون یک جامعه بی ثباتی دیگری گذاشتم، که چشم اندازی برای آینده نداشت. همیشه سایه گشتی ها را روی سرت احساس میکردی، یادم می آید قبل از اینکه وارد خدمت سربازی ام شوم، دوره آخر دبیرستان، مصادف شد با شروع جنگ، به عمد تصمیم داشتم، از ادامه تحصیل برای نرفتن به سربازی، سرباز زنم. چون پیش خودم حساب میکردم درآن صورت شانس این را دارم که به خدمت اجباری نروم، تصور میکردم در خلال سال آینده که مجبور میشوم، سال آخردبیرستان را دوباره بخوانم، جنگ خاتمه یابد. اما در یکی دو ماه مانده به پایان تحصیلی ام، نظرم برگشت، دوباره با جدیت شروع بخواندن کردم، توانستم دیپلمم را بگیرم، بلافاصله برای اینکه کمترعلاف شوم، برای دوره خدمت سربازی ام ، ثبت نام کردم. خیلی سریع تقسیم بندی شدم، تصادفا دوره آموزشی ام در تهران، در دانشکده افسری افتاد. معمولا پیش می آمد که اکثر سربازها پس از سپری کردن دوره آموزشی، به جبهه های جنگ اعزام میشدند. اما گروهان ما پس از دوره آموزشی، در همان دانشکده افسری ماندگار شدند. شانس یا سرنوشت، هر چه که اسمش را بگذاریم، روزگار، قرعه زنده ماندن را برایم رقم زد. زنده ماندنم، پازل محک روزگاری شد، که باید سرنوشتم با سرنوشت دیگران تکمیل میشد. باورم بر این است که کلید نرفتنم به جبهه جنگ در این بود که من در واپسین ماههای آخر دوره دبیرستانم، تصمیمم به یکباره عوض شد، بجای انصراف از ادامه تحصیل برعکس به آن ادامه دادم و با گرفتن دیپلمم، قرعه تقسیم بندی به «دانشکده افسری» افتاد، در غیر این صورت هیچ بعید نبود، سال بعد ورق برمیگشت، خیلی راحت به جای دانشکده افسری؛ سراز«دشت عباس و شلمچه» آنجاها در می آوردم، احتملا اگر شهید گمنام نمیشدم، اگر شهید زنده نمیشدم، یقینا میتوانستم معلول جنگی بشوم. آن وقت سرنوشت خیلی ها که امروز بدست من گره خورده است، می توانست سرنوشت دیگری غیر از این باشد که اکنون دارند. هنوز در کریدور مقدمات پرسه میزنم، تا زمینه های اصل ماجرا فراهم شود، زیرساختارافکار دیروز ما با امروز طی پروسه زمان تحت تأثیر تحولات جامعه نیز دچار دگرگونی گشته است. بی آنکه خودمان هم خواسته باشیم، حس انتقامجویی؛ دروغگویی، اسلامگرایی، در ما هم رسوخ کرده است. حتی "ما" که بیست وهفت سال است از جهنم اسلام قشری و ارتجاعی فرار کرده ایم. هستند کسانی که بیست و هفت سال از « کشور قصاص » فرار کرده اند، اما وقتی زنشان با مرد دیگری دوست شده است، قصد جدا شدن دارند، زنانشان را تهدید کرده اند: "با سفارت تماس میگیرم؛ میگم حکم سنگسارت رو صادر کنند" دهها نمونه خودم به عین دیده ام. آیا بعد از سالها فرار از قوانین قصاص و با این ظرفیت پائین، توان تغییر زیرساختار فکری مردم را داریم؟ همان مردمی که از فشار و فقر بدبختی هرروز بدنبال یک لقمه نان میدوند؛ برای تماشای رقص طناب دار بر گردن کسی در نسیم سحری، صف میایستند! جمهوری اسلامی و قوانین بربری اش، خواسته یا ناخواسته، با بافت روحی قشری از مردم عجین شده است. مردم، همان مردمی که طبیعتا، میبایست از شدت فقرو بدبختی، بر جمهوری اسلامی شورش کنند؛ اما برعکس به تماشای تآتر واقعی «اعدام» میروند! اراده مردم مسخ دودوزه بازی های «شل کن سفت کن» رژیم و کارچاق کن هایش شده است. بیست و هفت سال بازی رژیم را میخوریم، خاتمی در روز روشن در مقابل هزاران دوربین درسراسر دنیا و چشم و گوش میلیونها نفر، دانشجویان را خاطی میخواند، همان کسی که هشت سال مردم ودنیا را با کارت بازی «اصلاحات و مردم سالاری دینی» با سیاه بازی رنگ کرد؛ اما میبینیم که همان مردم باز میروند پشت سر موسوی که این بار با کارت بازی « سبز» آمده است، تصور میکنند که شال سبز نجس شده اش، انشاالله «از شاش سگ اصلاحات خاتمی» نیست، از گربه ملوسی است با رنگ سبز خت مخالی آمده است تا گربه مظلوم ایران را نجات دهد.

ادامه دارد.............

۴ نظر:

ناشناس گفت...

to fekr mikoni eslam ba in rejim yekist?

in moshkel shoma va ham akhorihatoon ast

ناشناس گفت...

خودت فهمیدی چی‌ گفتی‌؟... هروقت مطمئن شدی چی‌ میخوای‌ بگی‌، بعد شروع به نوشتن کن... ما شعبان جعفری‌های بسیاری برای فحش دادن داریم، بیش از این نیاز نیست...

parvazeparastoo گفت...

اصلا و ابدا اینطور نیست دوست گرامی، مقوله دین، تنها به اسلام ختم نمیشود. در هیج کجا من دین اسلام را با دین خمینی یک کاسه نکرده ام. اتفاقا برعکس معتقدم به اعتفادات دینی همه مردم دنیا باید احترام بگذاریم، اما نباید دین ابزار سرکوب و چپاول و دکان بعضی ها شود. تا مردم را به قعر بیچارگی بکشاند. صد در صد مخالف دین خمینی هستم و اما به دین اسلام و دین های دیگر احترام میگذارم.

parvazeparastoo گفت...

در ضمن برای آن دوست ناشناس دیگر بگویم، شعبان بی مخ های دیگر اکنون در کمیته ها و سپاه پاسداران و بسیج دور هم جمع شده اند. آدرس اشتباه آمده ای.

جهان سوم و جهان سومی

"جهان سوم و جهان سومی"  آدرس ثابتی ندارند،  همه جا حضور دارند.  یک صفت شیطانی است ـ یک  رفتار زشت و نکوهیده است  ـ  عملکردشان  نا...